کتاب پیامبر ( جبران خلیل جبران )
آنگاه جوانی به او گفت : دربارهی دوستی با ما سخن بگو!
پاسخ داد و گفت : دوست شما برآورندهی نیاز شماست.
او کشتزاری است که با عشق در آن می کارید و با سپاس از آن برداشت میکنید.
او سفره و آتشدانی است که به هنگام گرسنگی و برای گرم شدن به سوی او میروید.
اگر دوست شما سخن نگوید ٬ دلت برای شنیدن آوای درونش قطع نمیگردد. زیرا دوستی در آشکار کردن تمام اندیشهها و خواستهها و آرزوها نیازمند سخن گفتن با الفاظ نیست.
از او چه میخواهید؟ و چرا به دنبالش میروید تا اندکی با او سپری کنید؟ بهتر است در پی دوستی باشید که روزها و شبهایتان را زنده کند زیرا او به تنهایی میتواند نیازتان را برآورده سازد و نه برای پر کردن اوقات فراغتتان.
اگر از دوست جدایید اندوهگین نباشید زیرا عشق شما نسبت به او بیش از خود اوست و شاید در فراق او بتوانید با چشم پر مهرتان او را بهتر ببینید.
.
.
.
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
.
.
سلام مسیحا . ممنون از نوشته ی زیبایی که انتخاب کردی .
همگی شاد باشید و سلامت .
یا حق .
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست
وز رفیقان ره استمداد همت می کنم
سلام ... ممنون ... موفق باشید .
سلام .
زیبا بود .
اگرچه دوست به چیزی نمیخرد ما را ...
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست ...