. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

حکایت

« به نام خدا »
خیال کردم حوزه صاحب دارد! 

حضرت آیت‌الله ناصری دولت‌آبادی می‌فرمودند: در یکی از مدارس اصفهان یک نفر از اهالی

اطراف خمینی‌شهر برای تحصیل علوم دینیّه به اصفهان می‌آید. در ابتدای سال که مصادف

با ایام عید است و تمام طلبه‌ها به منازل و مناطق‌شان می‌روند، فقط او در مدرسه می‌ماند.

چند روزی که در مدرسه می‌ماند هم پول تمام می‌کند و هم غذا و هم نفت و ذغال. با

همه‌ی این سختی‌ها صبر می‌کند، در همان ایام پدرش از روستا به دیدن پسرش می‌آید،

ولی وقتی وضع سخت پسرش را می‌بیند ناراحت می‌شود و شروع به داد و فریاد می‌کند و

می‌گوید: من خیال می‌کردم که اینجا صاحب دارد، نمی‌دانستم بی‌صاحب است، فردا جمع

کن برویم روستا.
پسر هم حرفی نمی‌زند و لباس‌های گِل مالیده‌شده‌ی پدرش را پاک می‌کند. همین طور

بدون هیچ پذیرایی روز را با ناراحتی پشت سر می‌گذارد تا اینکه اوایل شب کسی درِ

مدرسه را می‌زند. تعجّب می‌کند! خدایا این وقت شب کیست؟ چه کسی در مدرسه را

می‌زند؟ پسر هم با عجله پشت در می‌آید و به کوبنده‌ی در می‌گوید: خادم مدرسه در را

بسته و کلید را هم با خودش برده است. کوبنده‌ی در می‌گوید: کلید فلان جاست بیاور و در

را باز کن. طبق دستور کلید را می‌آورد و در را باز می‌کند، آقای خوش‌سیمائی بیرون در

ایستاده، مقداری پول و چند قرص نان به پسر می‌دهد و می‌فرماید: شمع و کبریت هم فلان

مکان است برو روشن کن و ذغال و خاکستر هم در آنجا است. بقیه‌ی وسایل را هم حواله

کرده‌ام برایتان بیاورند و برو به پدرت بگو: ما صاحب داریم. پسر وسایل را می‌گیرد و تشکّر

می‌کند و در حال رفتن به حجره است که از خود می‌پرسد: این آقا که بود؟! برای شناختن

آن فرد دوان دوان به بیرون مدرسه می‌رود، ولی با کمال تعجّب کسی را در آنجا نمی‌بیند و

با اینکه زمین از برف سفید شده است حتّی جای پای او را هم روی برف‌ها نمی‌بیند. با

چهره‌ای گریان به حجره می‌آید. پدرش علّت گریه را جویا می‌شود و وقتی پدرش از جریان

اطلاع پیدا می‌کند، سخت متأثر و گریان می‌شود و از کار خود استغفار می‌کند و پسر را هم

تشویق به ماندن در حوزه می‌کند. و متوجه می‌شود که حضرت ولی الله الاعظم مهدی

موعود (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشّریف) عنایت فرموده‌اند. 
از کتاب "کرامات معنوی"

اباصالح... 

به امید ظهور دولت دوست...

نظرات 5 + ارسال نظر
یاس جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.yaseman-17.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج

آمین...

شاپکده جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.shopkadeh.com/?cat=62

100 فیلم جدید سال 2008 و 2009 به همراه زیرنویس فارسی با کیفیتی بالا و بدون هیچ دخل و تصرفی !!!
در سبک های : اکشن ، درام ، عاشقانه ، کمدی ، تخیلی و .....

برای کسب اطلاعات بیشتر به ادرس http://www.shopkadeh.com/?cat=62 مراجعه کنید.

موفق باشید.

سلام.

سپاس!

شاد باشید.

انتظار دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ http://www.aeat.blogfa.com

بنام خدا
سلام
منتظر حضور نورانیت در حضور سبز هستم .مطلبت خوب بود ودرخور بررسی

سلام.

ان شا الله خدمت می رسیم.

شاد باشید.

ترکش ولگرد دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ق.ظ http://www.tarkash14.blogfa.com

بنام ایزد عشق
آمدم تا ردپا جا بزارم منتظرتونم تا ......................به قافله عشق سری بزنید.

سلام.

ان شا الله خدمت می رسیم.

شاد باشید.

آقا محسن جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ق.ظ http://mohsenpn.blogfa.com

سلام.

وای به حال ما اگه این موارد رو ببینیم و بشنویم اما بازم حواسمون به اعمالمون نباشه ...

شیعه ها صاحب دارن. شیعه ها آقا دارن. مولا دارن.

یادمون نره اینو ...

شاد باشید.

سلام.

بله خب. آدم وقتی اینو بدونه و یادش باشه، همیشه احساس امنیت می کنه و همیشه حواسش به کارهاش هست.

سپاس بابت نظرتون. شاد باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد