. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

امید سبز

هر جمعه به جاده ی آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است خبر گام های تو را برای من بیاورد، گام های استوار و دست های سبزت را.


اگر بیایی، چشم هایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.


تو می آیی و در هر قدم ، شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.


تو می آیی و روی هر درخت پرشکوه، لانه ای از امید برای کبوتران غریب، خواهی ساخت.


صدای تو، بغض فضا را می شکافد. فضای مه آلودی که قلب چکاوک ها را از هر شاخه ی درختش آویزان کرده اند. تو با دست هایت بر قلب شقایق ها، رنگ سبز امید خواهی زد و با رنگ پرمعنای دریا خواهی نوشت: «به نام خدای امیدها»!


تو می آیی در حالی که دست هایت پر از گل های نرگس است.


تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی و کعبه عشق را درآن بنا خواهی کرد. دست نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد، کمرشان را خم کرده است.


تو حتی بر قلب کاکتوس ها هم رنگ مهربانی خواهی زد.


تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگ های صبح جریان پیدا خواهد کرد...


تو می آیی، ای پسر فاطمه، یوسف زهرا، یا مهدی!


به امید آن روز!


"نامه های دختران به امام زمان"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد