سلام به خدا...
یکی گفت "باران که میبارد تو میآیی"، امروز حسابی بارون بارید، اما تو نیومدی...
امروز آسمون بغض دلشو خالی کرد، اما بغض من هنوز دست نخورده، گوشهی چشمام نشسته...
دلنوشتهی غروب آدینه نمیتونه لبخند رو لب کسی بنشونه. آدینهای که خالی از ظهوره، آدینهی کف زدن و خندیدن نیست.
میگن آدم تا وقتی امیدش از همه کس و همه جا قطع نشه، معجزه اتفاق نمیفته. میگن تا واقعاً "مضطر" نشی هرچی بگی "امّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السّوء" جواب نمیده. میگن تا وقتی به خدا اعتماد و توکل نداشته باشی "یا من اسمه دواء و ذکره شفاء" گفتنت به درد خودتم نمیخوره، چه برسه به دیگران! همهی اینا رو یه آدم درست و حسابی گفته. راست هم گفته...
زمین و زمان ما رو از خودشون ناامید کردن، خم به ابرو نیاوردیم و نیاوردن. اون قدر تنها شدیم که تنها گوش شنوا و مونسمون شد خدا. اون قدر بار امتحانها و دروغها و ناملایمتهای آخرالزمان سنگین شده که هیچ کس جز خدا زورش نمیرسه برش داره. مگه خدا به ما لطف کنه، بهمون بصیرت بده که این چند صباح مونده به ظهور، موقع حضور در مقابل اماممون سرافکنده نباشیم.
مهدی جان! مضطر شدیم... امید بیکسیها و تنهاییها و بیپناهیهامون خداست. وقتی کمک میخوایم فقط خداست که حاضره بیدریغ و بدون اینکه حتی ما لایق باشیم، دست ما رو بگیره. وقتی دلمون میگیره هیچ کس جز خدا نیست که دلداریمون بده... میگه غصه نخور بندهی من، بالاخره میاد و همراهش روزهای روشنتری از راه میرسه... امیدمون ظهور شماست مهدی جان.
حالا که این همه دلها تنهاست، حال که این همه امیدمون به خداست، حالا که تنها چارهمون شده بیچارگی... بریم پیش خدا، چند قطره اشک هدیه ببریم، آروم آروم براش بخونیم:
به امید خدا...