. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

تویی که نمی‌شناختمت ...

سلام؛


تو اسلام هستی... 


دین و کیش و آیین من ... 


اعتقاد و مذهب و باور من ... 


خواست و اراده و انتخاب من ...


وقتی به دنیا آمدم، تو را در گوشم خواندند ...


وقتی به مدرسه رفتم، تو را بالای سرم گرفتند و مرا از زیر سایه‌ی تو رد کردند ...


وقتی بالغ شدم، روزی 5 بار تو را خواندم ...


وقتی رمضان شد، تو بر سر سفره‌ام آمدی و شکم سیری از دلم پر کشید ...


وقتی محرم شد، تو را بر سر و سینه کوبیدم و به دنبال تو در خیابان زنجیر زدم...


هر سال، ارادتم به معصومیت و مظلومیت 18 ساله‌ی تو را از چشمانم سرازیر کردم ...


قصد ازدواج کردم، برای صحبت با تو به قم آمدم ...


قصد شفاعت داشتم، دخیل به درگه تو در مشهد بستم ...


دلم که گرفت، به دنبال تو به جمکران رفتم ... 


تو اسلام هستی ...


تو رسایی اذان هستی، تو شیوایی قرآن هستی، تو خلوص نماز هستی، تو اقتدار علی هستی، تو انتقام حسین هستی، تو زیبایی فاطمه‌ هستی، تو معصومیت معصومه هستی، تو راضی به رضای خدا هستی ...


 تو مهدی هستی ...


تویی که نمی‌شناختمت ... 


نظرات 1 + ارسال نظر
صبــــــا جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ

سلام راهی...

حرفی نمونده. همه رو گفتید...

همه‌ی اینا رو گفتید، ولی من هنوز فکر می‌کنم قرآن خیلی مظلوم و مهجوره بین ما بچه مسلمونا... همین‌طور آقا مهدی...

چرا؟ چون نمی‌شناختم‌شون. چون نمی‌شناسم‌شون...

سپاس که با آدینه‌ها قدم به قدم اومدید و میاید.

شاد و سلامت باشید. در پناه خدا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد