دیری است؛ که دعاهایمان «ندبه» شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما، با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان «غیبت» تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست.
و برکه کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت.
پیکر خسته ی به خاک نشسته ام را تنها تو و یاد تو به دیار قرار می رساند.
آه، ای حضور! ای دریای نور!... دلم درکوچه پس کوچه های انتظار گرفته است ...
"نامه های جوانان به امام زمان"