سلام بر صاحب آدینهها و سلام بر دوستان آدینهای؛
آدمهای مومن و مذهبی زیادی رو میشناسم که به خاطر علاقه و اعتقادشون به دین اسلام، توی شرایط فعلی جامعهی ما خیلی اذیت میشن.
بله. توی جامعهی اسلامی و شیعی ما، یه بچه شیعهی حزب اللهی مورد توهین قرار میگیره به این خاطر که به ولایت مطلقهی فقیه معتقده، رگ گردنش رو میزنن چون نمیتونه مزاحمت برای نوامیس رو تحمل کنه و نهی از منکر میکنه، کتک میخوره چون نمیتونه تحمل کنه که فالوده فروش سرشناس، وسط روزهای ماه مبارک رمضان، تو پیادهروهای منتهی به میدون ولیعصر بازارگرمی کنه و تو ملأ عام فالوده بده دست مردم. تو دانشگاه بهش ناسزا میگن چون نماز جماعت مسجد دانشگاه رو شرکت کرده، از جمع دوستانش طرد میشه چون نمیخواد توی مهمونیهای مختلط شرکت کنه.
اینا یه زمانی کابوس جوونهای مسلمون ایرانی بود، اما این روزا جزئی از واقعیت زندگیشونه. هر چقدرم سعی کنیم بدیهای رخنه کرده از فرهنگ غرب به لایههای اعتقادی مردم امروز ایران رو نادیده بگیریم، اما صفحهی حوادث روزنامهها که مملو از آمار فحشا و قتل و دزدی و دروغه رو نمیشه ندید. تازه نباید یادمون بره که چیزهایی که میخونیم و می شنویم و میبینیم، فقط بخش کوچیکی از رخدادهای همه روزهی کشور ماست.
منظور این نیست که به اصلاح و بهبود امید نداشته باشیم و خوبیها و زیباییها رو نبینیم و برای تغییر و مقاومت در مقابل دشمنای اسلام تلاش نکنیم. حرف اینه که چرا برای اعتقاداتمون که روز به روز داره ضعیفتر و کمرنگتر میشه وقت و انرژی صرف نمیکنیم؟ چرا کلام خداوند، قران دوست داشتنی، همیشه جزو نوترین و دست نخوردهترین کتابهای توی کتابخونهی ماست؟ چرا کلاس قرآن و سایر کلاسهای مذهبی و دینی، بعد از کلاس ژیمناستیک و زبان انگلیسی و سه تار و نقاشی، تو اولویت آخر انتخابهای ما برای آموزش و پرورش فرزندانمون قرار داره؟
البته باز هم این توضیح لازمه که گروه خاصی از مردم هستن که اعتقادشون با بدنهی عام جامعه متفاوته و هنوز نسبت به آموزههای دینی پایبند و معتقد هستن. اما چیزی که در بین عموم رایجه، فقط تظاهر به حفظ دین و بازی کردن نقش دیندارهاست.
اصلا چرا راه دور بریم. خود من یکی از عوام هستم. واقعا اونقدری که توی 10 سال اخیر زندگیم، برای کلاس زبان و گرفتن مدارک مختلف برای کسب کردن جایگاه شغلی بهتر وقت گذاشتهام، آیا همونقدر برای کسب دانش در خصوص دینم مطالعه کردم و برنامهریزی داشتهام؟ آیا میتونم با ادلهی محکم و منطقی و علمی، معصومیت امامان رو اثبات کنم؟ آیا میتونم حقانیت و عدم تحریف قران رو اثبات کنم؟ آیا میتونم زنده بودن امام زمان و حضور و ظهورش رو اثبات کنم؟ میتونم وقتی شبههای در خصوص نظریهی ولایت فقیه مطرح میشه درست پاسخ بدم و وقتی کسی بر علیه دفاع مقدس و تصمیمات حضرت امام (رحمه الله علیه) حرفی میزنه میتونم پاسخش رو اونطوری که شایستهی خون و حرمت شهداست بدم؟ آیا بلدم دلایل عقلی و نقلی برای حجاب و درستیش و راستیش بیارم؟
اگر نمیتونم، به این خاطره که دین توی برنامهی زندگی من جایی نداشته. مذهب شیعه، نسبی و ارثی بهم رسیده و منم کنکاش و مطالعهای در حقانیتش نداشتهام. چون تنبلم. چون حاضر نیستم برای کشف حقیقت تلاش کنم و چون راضیام به همین زندگی روزمرهی بدون شناخت و بدون تحلیل و بدون فکر. چون عادت کردهام به اینکه هر چیزی که رسانهها میگن درسته. چون میترسم از اینکه بخوام تو جایگاه دفاع از دین قرار بگیرم و مثلا شغلم رو به خاطرش از دست بدم یا بیناییم رو از دست بدم یا یه خراش کوچیک رو تنم بیفته.
اما آیا وقتی به زندگی خودم به عنوان یه بچه مسلمون شیعه نگاه میکنم، از خودم و از عملکردم در قبال دینم راضی هستم؟ آیا اینکه بشینم توی گوگل پلاس لینک بازنشر کنم و تو فیسبوک مطالب دینی لایک بزنم و توی آدینهها قربون صدقهی امام زمان (روحی فداه) برم، کافیه؟ آیا اسلام، شیعه، ایران، الآن فقط به حرف زدن و مطلب نوشتن نیاز داره؟ یا اینکه لازمه علاوه بر این اقدامات زبانی، یه کار عملی تأثیرگذار هم انجام بدم؟
آیا این که همه از من راضی باشن و هیچ کسی از دست من صدمه نبینه و از من نترسه و با همه زندگی مسالمت آمیز داشته باشم درسته؟ آیا دزدها و مفسدین و ظالمین و هتاکین، باید از دست من راحت باشن یا ناراحت؟ آیا باید باهاشون دوست باشم یا اینکه باید تمام قد مقابلشون بایستم و بهشون بفهمونم که نمیتونن از دست من خواب خوش داشته باشن و هر غلط و خبط و خطایی میخوان تو جامعهی اسلامی انجام بدن؟
آیا اگر ایمیلی که محتوای موهن به اسلام و قرآن و پیامبر و معصومین داره رو دریافت میکنم، فقط با نخوندنش تکلیفم انجام شده یا باید به فرستنده بفهمونم که بهش اجازه نمیدم این مطالب منتشر بشه و این افتراها و دروغها و توهینها بر علیه باورها و اعتقاداتم انجام بشه؟ آیا وظیفه ندارم از معصومیت حضرت علی (ع) و از مظلومیت حضرت فاطمه (س) و از حقانیت حضرت ولی عصر (عج) و از ولایت حضرت آیت الله خامنهای با جونم و خونم دفاع کنم؟
نمیدونم این چه تزلزل و سکون و بی تحرکی و عدم غیرتمندی و تعللیه که گریبانگیر من و امثال من شده. فقط میدونم که آدمها دو دستهان. یا حزب اللهی هستن و تو گروه خداوند قرار دارن، یا حزب اللهی نیستن و تو گروه مخالف و معاند و متضاد خداوند هستن. یعنی اینهایی که حزبالله رو مسخره میکنن و نفی میکنن، خودشون رو در گروه مخالف حزب خدا میدونن؟ یعنی اینها نمیفهمن که هر چیزی که با خدا نباشه ضد خداست؟ میدونم که من نمیخوام حزب اللهی نباشم و به اینکه بتونم تو حزب خداوند دوستان قرار داشته باشم برام بزرگترین افتخاره، هرچند لایقش نباشم، اما آرزو و خواستهام از خدا اینه که لیاقت حزباللهی بودن رو داشته باشم.
از امام زمان نازنینمون (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم التماس دعا دارم برای اینکه راه راست رو به ما جوونها نشون بدن و با دعاهای خیرشون در حق ما، تفکر مثبت ما به حقانیت اسلام و شیعه و قرآن رو به یقین تبدیل کنن تا بتونیم اینقدر شجاع باشیم که در راه باورهامون خون بدیم و جونمون رو در راه اسلام و ایران فدا کنیم و در مقابل دشمنان این خاک و این باور، مقتدرانه بایستیم. چه دشمنان داخلی و چه دشمنان خارجی.
ان شا الله