به نام حق و به یاد منتظر...
میگوییم انتظار...
زمزمه میکنیم اللهم عجّل...
اشک میریزیم یا صاحب...
مینویسیم المنتظر...
ناله کردیم ارباب، کجایی؟ بیا! ارباب هم کنار ما ناله کرد که برای ظهورم دعا کنید...
اما...
دعای بدون عمل که بالا نمیرود...
***
قصه و داستان نیست. «شاید این جمعه بیاید، شاید...» را ما ساختیم و به این بهانه، شش روز هفته خوش گذراندیم و بیخیالی طی کردیم...
غافل از اینکه منتظر آرام و قرار ندارد؛ جمعه و شنبه نمیشناسد!
از انتظار قصهای درست کردهایم و صبحهای جمعه شده لالاییمان که خوابوبیدار بشنویم و کیف کنیم ما هم...
نشستیم و این لقلقهی زبانمان را قاب کردیم و کوبیدیم به دیوار خانه که نشان شیعهبودنمان باشد.
یا که رنگووارنگش کردیم و با خطهای مختلف نوشتیم.
عکس و پوسترش کردیم و اینجا و آنجا زدیم.
توی وبلاگ و شبکههای اجتماعی منتشرش کردیم و به چهار تا شعر و نظر و لایک و +1 و اینها بسنده کردیم.
انتظار ما افسانهای بیش نیست.
انتظار واقعی را کس دیگری میکشد؛ با خون دل و اشک چشم...
***
انتظار یعنی عمل. یعنی آرام و قرار از کف دادن!
میگفت: به انتظار نباید نشست، باید ایستاد.
اما به انتظار گاهی باید دوید!
یا منتظر... ادرکنا.