" به نام حضرت عشق "
چقدر آشنا می نمایی غریبه
بگو از کجا ، از کجایی غریبه
در این شهر و این شب چه بی سر پناهی
نداری مگر آشنایی غریبه
دل نخل ها تازه شد از عبورت
مگر تو ولی خدایی غریبه ؟
تو در آسمان نگاهت چه داری
که کردی دلم را هوایی غریبه ؟
غبار کدامین سفر بر تو مانده است
که گرد از دلم می زدایی غریبه ؟
به کارِ که بستی گره چفیه ات را
که کار از من می گشایی غریبه ؟
تن شهر بوی تو را می دهد آی !
تو جان کدام آشنایی غریبه ؟
کمین گاه دیو است این شهر ، ای شب
مگر در دل من در آیی غریبه
تو رفتی و مانده است در کوچه ی شهر
نشان از توام ، رد پایی غریبه
" غلامرضا کافی "
سلام خانم قاسمی .
ممنون ازتون بابت این شعر قشنگ که برامون از آقای کافی نوشتین ... خیلی زیبا بود ...
اما ای کاش به جای غریبه ... می گفت قریبه ...
آقا بیا به خاطر باران ظهور کن
ما را از این هوای سراسیمه دور کن
.
.
تو در آسمان نگاهت چه داری
که کردی دلم را هوایی غریبه ؟
.
.
مرسی آتنا جان... خیلی لذت بردم...
ممنون...