به نام خدا...
سلام آقا مهدی.
من خودم رأسا و شخصا اول صف بیمعرفتا وایسادهم.
اصلا انقدر که من توو روز گناه میکنم، هیچ موجودی گناه نمیکنه.
انقدر که من توو خودخواهیهام غرقم و یادم رفته امام دارم، هیچکس گیج نمیزنه.
بعضی وقتا از بس دل شما رو شکستهم و بعدش دل خودم شکسته، دیگه نای برگشتن و ادامه ندارم.
اما...
با همهی این بیمعرفتیا و گناها و روزمرگی ما و غربت شما، دلتون برامون نمیسوزه؟ برای اینکه ما از نعمت داشتن فیزیکی ولیّ خدا محرومیم. قضیهی خورشید پشت ابر و الطاف شما رو میدونم. اما یه وقتا خیلی زیاد احساس نیاز میکنم به شما.
به اینکه پاشم لباس بپوشم، کیف پولم رو بردارم، راه بیفتم از خیابونا بگذرم بیام دفتر شما. منتظر بشینم پشت در اتاقتون. بعد بهم اجازه بدید که وارد بشم. اجازه بگیرم و بشینم روبروتون. و با اینکه خودتون همه چی رو میدونید، من شروع کنم بگم... حرف بزنم... راحت... بدون محافظهکاری و ترس و احتیاط... بعد شما بهم بگید چی بهتره، چه جوری بهتره، کِی بهتره...
دلتون برامون نمیسوزه که هیچکس رو نداریم که تمام ابعاد وجودمون رو بفهمه و از همین پایین هدایتمون کنه؟ حسودیم میشه به تمام اونایی که وجود فیزیکی یه پیامبر یا امام رو درک کردن.
میدونم هستید. میدونم میبینید. میدونم میخونید حتی. همین الان که دارم مینویسم! ولی کجایید؟ من اینجا میخوامتون. نه اون دور که هستید.
هرچند... تو با منی اما، من از خودم دورم...
به امید ظهورتون...
اگرچه مثل محرّم نمیشوم هرگز
جدا ز روضه و ماتم نمیشوم هرگز
مرا ببخش مرا چون که خوب میدانم
که توبه کردم و آدم نمیشوم هرگز
اسیر جاذبهی حُسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمیشوم هرگز
گناهکارم و حتی بدون اذن شما
بدان نصیب جهنم نمیشوم هرگز
به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم
به پای هیچ کسی خم نمیشوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
به جز شهید محّرم نمیشوم هرگز
نَمی فُرات بیاور چرا که من قانع
به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگز
در انتهای غزل من دوباره میخواهم
فقط برای تو باشم نمیشوم هرگز
سید حمیدرضا برقعی
بسمالله...
«در اوقات گرفتاری و شدت خیلی باید دعای فرج خواند؛ زیرا دعای فرج، دعا برای فرج شخصی است، لذا در هنگام شدت باید به آن ملتزم شد.»
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا
کوریم و ندیدیم خدایی هرگز
یکبار نگفتیم کجایی، هرگز
ما کار مهمتر از شما هم داریم
حق داری اگر جمعه نیایی هرگز
در تیررس چشم سیاهت باشیم
در دسترس تیر نگاهت باشیم
ما آمده بودیم که کاری بکنیم
گفتند فقط چشم به راهت باشیم
یاران وفادار به ظاهر داری
گریهکن حرفهای و ماهر داری
دلخوش نشو با دعای عهد این قوم
تو قصهی کوفه را به خاطر داری!؟
سر بر سر سجدههایمان میساییم
ما دل که ندادیم چه را میپاییم
فعلا دعای تعجیل فرج میخوانیم
ما بعد دعا به یاریات میآییم
از نقطهی کور این جهان میآییم
با فتنهی آخرالزمان میآییم
این جمعه بیا حوصلهمان سر رفته
آقا تو نیایی خودمان میآییم
امروز نشد! به فکر فردا باشیم
در فکر همان روز مبادا باشیم
هر هفته همیشه جمعهها تعطیلیم
یکشنبه دوشنبهای بیا تا باشیم
(اثر طبع عباس صادقی زرینی)
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
امام رضا (ع): سه چیز وابسته به سه چیز است: 1ـ سختى روزگار بر کسى که ابزار کافى دارد، 2ـ محرومیت زیاد براى کسى که در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
این آدمها، نه، اصلا ما آدمها عرضهی مدیریت دنیا را نداریم. تعارف که نداریم. الان هم که احتمالا قرار است باز به جان هم بیفتیم. بهتر بگویم، قرار است یک قلدر بیحیا بیفتد به جان یک تکهی دیگر از امت شما و اصولا وظیفهی ما دفاع است از تمام آنهایی که مظلوماند.
دوباره ناموس شماست که به تاراج میرود. دوباره دل شماست که روزی هزار بار هزار تکه میشود.
بیا آقا... بیا که ما نمیسازیم با نامردان. بیا که تمام زورمان را هم بزنیم، تا شما نباشید کاری از پیش نمیرود.
بیا آقایمان باش آقا...
به امید ظهور دولت دوست...