سلام؛
آقا جونم، سلام؛ طاعات و عباداتتون قبول حق. این روزا گرما بیداد میکنه ها؛ اما خدا رو شکر تا دم افطار آدم اصلا گرسنه و تشنه نمیشه. انگار خدایی که گرما رو داده، صبر و قدرت تحملش رو هم به روزهدار میده. مگه نه؟
دو سه تا دونه خرما و نون و پنیر سحر، خیلی میچسبه. اصلا انگار تو ماه رمضون با اینکه کمتر میخوریم اما شادابتر و سبکتریم. نمیدونم چه حکمتیه که دائماً آدمایی رو میبینم که روزه نمیگیرن و به روزه اعتقاد ندارن، اما موقع افطار و سحر غبطه میخورن به روزهدارا. انگار معنویت توی این دو تا کلمه قایم شده و شیرینیش به لب همه آشناست ...
آقا جان وقت افطاره. با اجازهتون برم وضو بگیرم و سفره رو آماده کنم. موقعی که دارید چای گرم و خرمای افطار رو میل میکنید، دعا برای ما آدینهای ها یادتون نره ها ...
یا حق.
به نام مهربانترین...
یار من یوسف نیا، اینجا کسی یعقوب نیست
لحظهای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز
نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست
گرچه در هر جمعهای زیبا دعایت میکنند
بهترینم این دعاها جنسشان مرغوب نیست...
تا حالا اینقدر غریب و مظلوم بودی که برای کسی اشک بریزی که از کل ۸۶۴۰۰ ثانیهای که در شبانهروز داره، یک ثانیهش رو هم با یاد تو نگذرونه...؟
شرمندهام...
خدا کمکم کنه فراموشیم شفا پیدا کنه. آمین...
به امید ظهور دولت دوست...
در پناه خدا...
سلام؛
مدتهاست به کودکی میمانم که به دنبال قاصدکی به این سو و آن سو میدود، قامتش به ارتفاع بادی که قاصدک را پرواز میدهد نمیرسد و بغض ِ نتوانستن، گلویش را میخراشد.
آنقدر بغض میکنم و غمور میشوم، تا اینکه بالاخره نگاهم در موجهای خیس شور و شفاف، دست و پا میزند و غرق میشود و دیگر، قاصدک را که حالا در درخشش خورشید گم شده، نمیبینم.
ضعف و ناتوانی کودکانهای از چشمانم به روی گونه سرازیر میشود و بغض مثل حباب در دلم میترکد. آرام میشوم. گرچه می دانم که آبِ از جوی رفته، باز نخواهد گشت...
مدتهاست که به دنبال آزادیام. گیج و سردرگم، اندیشهی بال زدن و اوج گرفتن و رها شدن از تعلقات را در سر میپرورانم و هر چقدر بیشتر در افکار خودم عمیق میشوم، کمتر از چراییِ تنها شدن انسانهای این دوره و زمانه سر در میآورم.
چند روز پیش بود، خودم شنیدم که مجری اخبار میگفت: "جمعیت جهان به مرز 7 میلیارد نفر رسیده است." پس این همه آدم چرا به هم کمک نمیکنند؟
مگر فاصله آدمها از هم، به کوتاهی فشردن دکمهی SEND و دریافت پیام Delivered نیست؟ پس چرا کسی به فریاد گرسنگان و مظلومین و محرومین نمیرسد؟
چرا امروز ِ ما از دیروزمان پیشرفتهتر اما عقبافتادهتر است؟ چرا در اخلاقیات و انسانیت و معرفت عقبمانده ایم؟ چرا رفتارمان در حمایت از حق، بدوی و جاهلی ایست؟
هر آن چه از منطق و ریاضیات و فیزیک در چنته دارم میریزم روی میز، اما نامعادلهی مذهب حل شدنی نیست که نیست. مگر مذهب، جز نیکی و خوبی و حق و عدالت و راستی و صداقت و احترام و اخلاق و حرمت و حیا و عفت و غیرت و پاکی و خلوص و پرهیز و تقوا و دوستداشتن و عشق و وفاداری و پایداری است؟
مگر ما آدمها، همهی این کلمات را دوست نمیداریم؟ پس چرا ما ماندهایم و لامذهبی و لاقیدی؟ چرا نمیفهمیم و نمیخواهیم بفهمیم که اشتباه میرویم و مسیر اشتباه را تندتر رفتن، اشتباهی است دیگر.
شاید باید منتظر خبری باشیم که در راه است. خبری از منجی، از کسی که برای حل نامعادلات و ناملایمات زندگی انسان امروز، ریاضیات و فیزیک لازم ندارد. کسی که با جادوی عشق، کاری میکند کارستان. کسی که هر چه زودتر بیاید بهتر است ...
میلادت مبارک منجی ...
برای دیدن تصویر بسیار زیبایی از مسجد مقدس جمکران، بر روی تصویر زیر کلیک نمایید.
حجم تصویر: 11.2 مگابایت
سلام آقا جان؛
تا پیش از این، مقلّد فرزند شما مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله) بودم. گرچه هیچ وقت فرزند خوبی برای ایشون نبودهام... اما حالا و بعد از فوت اون بزرگوار تصمیم گرفتهام با اجازهی شما در روز میلادتون (نیمه شعبان)، مقلّد نایب شما حضرت آیت الله العظمی خامنهای بشم ...
امیدوارم که مورد پذیرش و قبول شما واقع بشه آقای نازنین. ان شا الله.
بخشی از سخنان آقا در مورد فرهنگ ایرانی و غربی
توی شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حال حاضر کشور، چیزی جز چنگ زدن به حبل متین الهی، طلب شفاعت از شجره طیبه امامان و معصومین و انتخاب راهنمای آگاه و صالح و اعلم، نمی تونه کمکم کنه برای انتخاب راه درست زندگی. بنابراین، با توکل به خدا و عنایت شما، قصد دارم مرید و دوست و یار رهبر نازنینم باشم.
یا حق
سلام؛
ما را همین بس که در عالم ذر، لیاقت مسلمان بودن و شیعه بودن و ایرانی بودن یافتیم.
ما را همین بس که خاندان علی (ع) و فاطمه (س) را شناختیم.
ما را همین بس که در عزای حسین (ع) و ابوالفضل (ع) اشک ریختیم.
ما را همین بس که آدینهای آمد و برای آقایمان مهدی (عج) نوشتیم.
زور و زر و ثروت و شهرت و کثرت، از آن آنانی که اینها بسشان نیست ...
أللّهم عجّل لولیّک الفرج
استاد معظم حضرت ایه الله حاج سید حسن ابطحی دام ظله در کتاب انوار صاحب الزمان علیه السلام می فرمایند:
سوال :
شما فرمودهاید که هر وقت حاجتى دارید اوّل براى حضرت ولى عصر علیهالسلام دعا کنید که بهترین و بالاترین دعاها است و از طرف دیگر باید امورمان را به ایشان واگذار کنیم و بگوئیم: خداوندا هر چه خیر و صلاحمان هست به ما مرحمت فرما. حال مطرح کردن حوائج و آنها را یکىیکى از خدا خواستن آیا با مطلب بالا منافات ندارد و اگر دارد جمع آن دو چگونه است؟
پاسخ :
ما گفتهایم در دعاهایتان بیشتر براى فرج دعا کنید و اگر خواستید براى برآورده شدن حوائج خودتان دعا کنید، براى فرج آقا دعا کنید. چون فرج ایشان همهى گرفتاریها و مشکلات را رفع مىکند و شما حوائج امام زمان علیهالسلام را بر حوائج خودتان مقدّم بشمارید، امّا دعا یک نحوه سخن گفتن با خدا است، دعا این نیست که خداوند حاجت شما را نداند و متوجّه نباشد و شما او را راهنمائى و متوجّه کنید، بلکه خداوند همه چیز را مىداند مثلاً حضرت موسى وقتى به کوه طور رفت، خداى تعالى از او پرسید:
«وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسى»[1] و آن چیست که در دست راستِ توست اى موسى؟
آیا خدا نمىدانست در دست حضرت موسى چیست؟ قطعا مىگوئید بلى مىدانست. پس چرا با اینکه مىدانست سؤال کرد؟ حضرت موسى گفت:
«هِىَ عَصاىَ اَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ اَهُشُّ بِها عَلى غَنَمى وَ لِىَ فیها مَأرِبُ اُخْرى»[2] این عصاى من است، به آن تکیه مىدهم، برگهاى درختان را با آن براى گوسفندانم مىریزم (و بقیّهاش را دیگر خجالت کشید بگوید و لذا گفت:) و کارهائى غیر اینها براى من بوسیلهى آن انجام مىشود.
حضرت موسى فقط مىدانست بین دو محبوب، در مقام دوستى و در مقام محبّت، راه انس محبّ با محبوبش، سخن گفتن است که با هم صحبتى کنند و تکلّمى نمایند. از خصوصیّات دعا این است که انسان وقتى دعا مىکند، اوّلاً خودش را محتاج مىداند و خدا را بىنیاز معرّفى مىکند، «اَنْتُمُ الْفُقَرآءُ اِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ»[3] و همچنین صحبت با خدا و حرف زدن با پروردگار توجّه انسان را به خداى تعالى زیاد مىکند و انسان با خداوند مأنوس مىشود و کارهایش تنظیم مىگردد، کسى که یک ساعت در شبانه روز با خدا مناجات کند، دیگر بعید است که کار خلافى بکند یا مرتکب گناه شود و بعید است که دیگر به راه انحرافى برود.
۱- سورهى طه آیهى 17.
۲-سورهى طه آیهى 18.
۳- سورهى فاطر آیهى 15.
سوال و جواب برگرفته شده از http://molaghat.parsiblog.com
از بهر تکریمش میان، بر بسته خیل انبیا | از بهر تعظیمش کمر خم کرده چرخ هفتمین |
مهدی امام منتظر، نو باوه خیرالبشر |
|
| |
مرآت ذات کبریا مشکوة انوار هدا | منظور بعث انبیا، مقصود خلق عالمین |
امرش قضا، حکمش قدر، حُبّش جنان بُغضش سَقَر | خاک رهش زیبد اگر بر طُرّه ساید حورِ عین |
ابوسعید مى گوید پیغمبر فرمود: تملاء الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتى فیملاءها قسطاً و عدلاً یملک سبعاً او تسعاً . زمین پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قیام کند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت یا نه سال سلطنت نماید. |
و باز نقل کرده که پیغمبر(ص) فرموده : لا تنقضى الساعة حتى یملک الارض رجل من اهل بیتى یملاء الارض عدلاً کما ملئت جوراً یملک سبع سنین . قیامت منقضى نخواهد شد تا این که مردى از اهل بیت من به سلطنت رسد و او زمین را پر از عدل و داد کند ، چنان که پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است . |
در آن کتاب از حذیفة بن یمان روایت مى کند که گفت: پیامبر خطبه اى ایراد فرمود و آنچه مى باید اتفاق بیفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود : لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزوجل ذلک الیوم حتى یبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى . اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگیزد که همنام من باشد. |
همچنین حذیفة از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود : المهدى رجل من ولدى وجهه کالکوکب الدرى مهدى از فرزندان من است که چهره اش چون ستاره تابان است . |
عبدالرحمن بن عوف روایت نموده که پیغمبر فرمود: لیبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنایا، اجلى الجبهه ، یملاء الارض عدلاً یفیض المال فیضاً خداوند از عترت من مردى را برانگیزد که میان دندانهایش باز ، و رویش روشن باشد، زمین را پر از عدل کند و به مردم اموال فراوان بخشد. |
ابو سعید خدرى روایت مى کند که پیغمبر (ص) فرمود : یخرج المهدى فى امتى یبعثه الله عیاناً للناس یتنعم الامة و تعیش الماشیة و تخرج الارض نباتها و یعطى المال صحاحاً . مهدى میان امت من قیام خواهد کرد و خداوند او را به طور آشکار براى مردم برانگیزد ، مردم در رفاه ، و چهار پایان در آسایش باشند، و زمین روئیدنیهاى خود را بیرون دهد و او مال را به طور مساوى میان مردم تقسیم نماید . |
به نام خدا.
سلام به حضرت خورشید، به حضرت نور، به حضرت نفس مطمئنه...
منم جوان شیعهی ایرانی! نمیشناسیدم، نه؟ تقصیری ندارید! تقصیر کیست اما؟ نمیدانم...
گمانم تقصیر آنهایی است که الگوی جوان شیعهی ایرانی را از مختصات انسانیت به مقصد «کالأنعام بلهم اذل» شدن سوق دادند. و من کارهای ریز و درشت حرامیان درونی و بیرونی را با دقت و هوش سرشارم رصد میکنم! نه فقط رصد، من در بازی آنها وارد میشوم و گاهی برایشان بازی میکنم. در شبکههای اجتماعیشان فرصت به ابتذال کشیدن نگاهم را مییابم و در سایتهای عریض و طویلشان روحم را به مبلغ پوچی میسپارم به شیاطین کمینکرده در گذرگاههای مجازی.
منم جوان شیعهی ایرانی! فکر و ذکرم «آزادی» است. تعریفش مهم نیست. مهم این است که بتوانم هر کاری دلم خواست انجام بدهم و کسی هم متعرضم نشود. همین که جسمم آزاد باشد، میارزد به تمام آنچه رنگ و لعاب خدایش زدهاند و با آن میترسانندم. اندیشهی آزاد سیری چند؟! آزادی همین است که بتوانم همیشه ساز مخالف بزنم، با هر چیز و هر کس و هر عقیدهای!
حضرت خورشید! شما برایم زیباترین مرد دنیایید در عصر معاصر. همینطور مقتدرترین، پاکترین، مهربانترین و آدمترینشان! احترام شما واجب... اما من از مردان بزرگ میهنم گله دارم. از آنهایی که دستشان میرسید و میرسد، اما کاری نکردند و نمیکنند!
مردان میهن من خوابند. مردان میهنم بیداریشان به ساختن سد و جاده میگذرد. سدسازی در برابر هجوم فرهنگ برهنگی را که به گردن بگیرد؟ جاده میسازند برای رسیدن به کجا؟... تمام آبادیهای میهن من دارند تبدیل میشوند به ناکجاآباد! محض رضای خدا کسی صدای من را میشنود؟!
حضرت نفس مطمئنه! کسی باید به صورت مردان میهن من آب بپاشد؛ که بیدار شوند و ببینند سدها و جادههایشان دردی از بیاخلاقی من جوان شیعهی ایرانی دوا نکرده، عوضش کتابهایی که وزارت بیفرهنگی بهشان مجوز چاپ داده، عجیب به جان نفسم نشسته! بازیگران سینماهای جمهوری اسلامی، اشاعه دادند آنچه را که مردان میهنم باید جلویش را میگرفتند. و من حالا غرق تمام آن چیزهایی هستم که شما میخواستید جوانان آن دوره را از آن بیرون بکشید.
حضرت خورشید! کسی باید توی دهن مردان خفتهی میهن بزند تا شاید خواب از سرشان بپرد و به خودشان بیایند و ببینند که مجوز استفاده از سالنهای دانشگاهها را به گروههای شیطانپرستی میدهند!! چرا؟! من اعتراض دارم به تمام خیانتهای بزرگان میهن! اعتراض دارم به اجرای موسیقی متال و اسلایر در دانشگاههای بزرگ وطنم!!
مردان میهن من خوابند، شاید هم خودشان را به خواب زدهاند. جوانان میهنم دستهدسته بیاعتقاد میشوند و کمکم دل میسپارند به شیطان، و مردان میهن گوشهای ایستادهاند، محو تماشا!
حضرت خورشید، مردان میهنم مرگ مغزی شدهاند! امیدی به برگشتشان...، اگر هم هست، من تاب انتظار بیشتر ندارم. اگر در آیین جد شما سکوت، جواب حملهی همهجانبه به روح پاک و تازهنفس جوانان است، من از آیین محمد (ص) برمیگردم! من به سمتی میروم که مقاومت را یادم بدهند و قیام را! من با سکوت بزرگان میهنم در برابر نابود شدن و پوسیدگی تدریجی همسالانم نمیتوانم خودم را قانع کنم.
من از تمام آنهایی که آیین زیبای محمد (ص) را، که میگویند «اگر بشناسیاش محال است عاشقش نشوی»، پیش چشمانم دستوپاگیر و ناکارآمد جلوه دادند، گله دارم. و گلهام را پیش شما آوردهام که بزرگمان بودی. و هستی...
به امید سلامتی رهبر بزرگوارمان، تا ظهور دولت دوست...
حرفها دارم با شما... دعا کنید برای ظهور دولت دوست...
یا حق.