به نام خدا...
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی
نه با خود زادراهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زادِ رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش
تماشا میکنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمیخواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمیخواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست میگویی، چرا چیزی نمیخواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو میزنم مولا!
از این گمبودگی سوی تو پیدا میکنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کردهام، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمهی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آلیاسین خواندهام با شعر کوتاهی
اگر عصریست یا صبحی، تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهریست یا ماهی، تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی...
(آقای علیرضا قزوه)
به امید ظهور دولت دوست...
""اللهم عجل لولیک الفرج""
به نام خدا...
وقتی میان نفس و هوس جنگ میشود
شیطان دوباره دست به نیرنگ میشود
نقشه کشیده است، مرا دشمنت کند
با لشگر گناه هماهنگ میشود
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشت عزیز فاطمه بیرنگ میشود
با هر گناه فاصله میگیرم از شما
کمکم وجبوجب، دو سه فرسنگ میشود
اشکم چه شد؟! به جان تو باور نداشتم
روزی دلم ز فرط گناه سنگ میشود
آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ میشود...
...
آقا مَهدی... التماس دعا...
میگویند نوشته ها از گفته ها معتبر ترند ...
کاش نامه هایی که تمبر صداقت نداشتند هیچگاه به نشانی نمی رسیدند ...
(نقل از اینجا)