فرا رسیدن ماه محرم را به تمام بازدیدکنندگان عزیز تسلیت عرض میکنم.
در این شبهای عزیز در کنار عزاداری و ریختن اشکهای خود یادی کنیم از تمامی شهدا ومریضان. التماس دعا.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
بسم رب الحسین (ع)
امام رضا (سلام الله علیه):
چون ماه محرّم میرسید، کسی پدرم را خندان نمیدید...
------------------------------------------------
محرّم رسیده و خنده بر لبهای شیعیان میپژمرَد. باز سینههامان گـُر میگیرد و باز ندای «هل مِن ناصر...» بعد از قرنها، عطشِ لبّیک میاندازد به جانمان...
جان به فدای نالهها و اشکهای سوزناک مولایمان...
اشکهایی که از عمق جراحت نینوا میشکفد و رنگ خون دارد...
و مگر کوچهی بنیهاشم و مظلومیت بانویش میگذاشت اشک چشمان نازنین مولایمان خشک شود...؟
و غربت مدینةالنبی... و بقیع بیبارگاه... و محراب کوفه... و زندان سامرا و...
------------------------------------------------
اما آقا...
تمام ماههای ما شده محرم...
تمام روزهای ما شده عاشورا...
که خون شیعیان... نه!
مسلمانان... نه!
کودکان بیتکلیفی که مسیحیت و اسلام نمیدانند، هر روز به زمین میریزد؛
آن هم به دست پستتر از حیواناتی از نسل پلید یزید و شمر و...
مولا...
تمام فدک... نه!
تمام این خاک شده کربلا.
که تشنگی به جانمان میاندازند و با جامهای زهر سیرابمان میکنند.
و هر روز و ساعت و ثانیه قربانی میدهیم...
برای برهنگی
برای آزادی و بیبندوباری
برای این زرقوبرقهای تمامنشدنی
برای این زندگی ماشینیِ الکتریکیِ...
------------------------------------------------
مهدیِ زهرا!
حسینِ زمانه!
کربلاتر از میانمار و فلسطین و بحرین و...؟
عاشوراییان!
هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُ المَهدیّ...؟
سلام؛
نه به خاطر رضایت از شرایط فعلی؛
اللّهم عجّل لولیّک الفرج...
برخاست و رسالتش را تکمیل کرد؛ میدانست باغ فردا را چه گلهایی روشن میکند. غمگین علفهای هرزه بود؛ و سرمست از عطر گلهایی که در راه بودند.
آهای، مردم! این، آخرین ودیعتی است که عشق بر شانه های خسته ولی صبور من گذاشته؛ مژده میدهم شما را به پیوند خدا و ملکوت با زمین، به پیوند بیوقفه نور و رنگین کمان، به بارانی که ریشه در خاک دارد و آسمان به شستن سر و روی خودش با آن، مباهات میکند.
خورشید نورش را از چشمهای صبور این مرد میگیرد. ستارهها تلالؤ آسمانی خندههای او هستند. هر چند این مرد غمگین کم میخندد؛ امّا باور کنید وقتی بخندد، دنیا را بهاری میکند!
بخند علی!
تو میدانی که امید تمام پیامبران قبل از منی.
تو معنی دهنده تمام گریههای شبانه نوحی.
تو هیبت موسا داری.
تو نفس عیسا داری.
تو از خون ابراهیمی، از تبار اسماعیل، از سلاله عشق.
تو محمدی!
تو، من هستی و من، توام؛ در آیینه وحدت ازلی. تو ادامه همه دلتنگیهای من و حرا هستی.
بخند علی و دستی را که بالا میبرم، ایستاده نگه دار! تا تاریخ زیر سایه آن بخندد، تا فردا از سر انگشتهای تو اجازه ورود بگیرد، تا عشق حق داشته باشد از این همه باران بیوقفهای که بر این دلهای خسته باریدیم، بگوید.
حالا رنگین کمان چشمهای تو معنای همه بارانهاست.
حالا منم و دستهای تو و تویی دست نیاز این خاکِ مشتاق.
به نام خدا...
عید قربان مبارک. عید بندگی و معنی «رِضا برِضائِک»...
به این فکر میکنم که خدا خواست حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، اسماعیلش رو قربانی نکنه؛ عوضش خواست که امام حسین (علیهالسلام)، علیاصغرش رو هم روی دست بگیره، تا با ریختن خونش، خطکشی مسیر حق رو برامون پررنگتر کنه...
بگذریم... عیده! تازه یه عید دیگه هم در پیش داریم... باید شاد باشیم!
اما از شما چه پنهون آقا مهدی، این روزا بدجوری دلآشوبم... بازم بگذریم.
بازم یه عید دیگه رو بدون حضور ولیمعصوممون جشن گرفتیم.
انگار داریم عادت میکنیم به اینکه بزرگتر بالا سرمون نباشه! نکنه برامون عادی بشه که ظلم ببینیم و مولایی نداشته باشیم که به کمکش از زیر بار ظلم ظالم خارج بشیم...
خدایا، آخرین منجی رو بفرست...
به امید ظهور دولت دوست...