.:. بسم الله .:.
ای که از نور رخت جلوه ایزد پیداست
پ.ن : اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ...
.:. بسم الله .:.
قطعه گمشده از پر پرواز کم است ....
یازده با شمردیم و یکی باز کم است ...
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است ...
عرق شرم زمین است که سرباز کم است ...
.
.
.
پ.ن : اینکه لحظات حساس زندگیم صدا می زنی منو ، اینکه از اعماق سیاهی های زندگیم دست منو می گیری ... اینکه میون این همه دروغ و نفرت ، لبخند میزنی به زندگیم ... همه و همه اش رو ، دوست دارم و روزی هزار بار دوره کنم ... شاید حافظه ام تقویت شه ، برای بیادتو بودنم ... ایام شیرینتون نزدیکه آقا جان ... لایق بدون مارو ... شاید سعادتمند دیدارتون بشیم ...
چه طولانی شده است این سه شنبههای سرگردان و جمعههای تکراری! شاید اگر دلها، دست شوند و دستها، یکی شوند و تا ماه، تا خدا، بال و پر بگشایند، آفتاب نگاهت از پشت ابرهای غفلت طلوع کند!
ما که سالیان سال است، چشمها را نذر آمدنت به پنجره فولاد ضامن آهو دخیل بستهایم. کز کرده در ایوان طلایش، با بغض فروخورده جمکرانی، غروبهای دلتنگ را حواله فردا میکنیم و فرداها چشم به راهیم تا اندوه سخت سالهای سردِ بیتو سپری شود
"اللهم عجل لولیک الفرج"