. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

مؤمن

* بسم الله الرحمن الرحیم * 

 

مؤمن ِ امتحان شده چه کسی است ؟! 

امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) فرمودند : " مؤمن امتحان شده مؤمنی است که قلبش به کمال رسیده ، کسی است که هیچ چیز از ما اهل بیت (علیهم السلام ) به او نمی رسد ، مگر آنکه سینه اش برای قبول آن باز است و به راحتی آن را می پذیرد و هیچ شک و تردیدی نمی کند و از آن باز نمی گردد." 

مؤمن امتحان شده قبلش وسیع است و شرح صدر دارد ! 

مؤمن امتحان شده شرح صدر دارد ، شرح صدر یکی از نعمت های بزرگی است که خداوند با منت فرموده :" ای پیغمبر  !  ما به تو شرح صدر دادیم ، (  الم نشرح لک صدرک  ) آیا ما به تو شرح صدر ندادیم ؟ " 

شرح صدر این است که انسان آن قدر وسعت نظر داشته باشد که هر چیزی را که از ناحیه ی خاندان عصمت ( علیهم السلام ) است ، دربست بپذیرد ، یعنی نسبت به اعتقاداتش تنگ نظر نباشد ؛ اگر گفتند علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) می تواند به اذن خدا چیزی خلق کند – همان طور که خداوند در قرآن کریم می فرماید : عیسی بن مریم گفت " من به اذن الله پرنده ای از گل می سازم و در آن فوت می کنم ، به اذن الله پرنده واقعی می شود . " علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) هم حجت خدا و جانشین پیامبری است که از همه ی انبیا افضل است ، او هم به اذن الله می تواند چیزی خلق کند ، اگر این را شنید نگوید " چه طور علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) این کار را می کند ، او هم بشری مثل ما است ! " خوب مگر حضرت عیسی ( علیه السلام ) بشری مثل ما نبود ؟ عیسی بن مریمی که آرزوی درک محضر امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) و فرزندانش را داشت و هنوز منتظر است دهمین فرزند علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) - حضرت بقیة الله ( ارواحنا فداه ) – ظهور بفرمایند و ایشان از آسمان چهارم بیایند و در محضر آن حضرت قرار بگیرند .

 

ای آینه ی جمال شیعه   

              ای نور رخت خصال شیعه 
 
                              درد و غم خویش به چاه گویی 
                                          ای درد و غمت به جان شیعه  

 

 

 


شب قدرتون زیبا و بی کران ... 

... دعا کنیم برای ظهور دولت دوست ... 

 

یا حق

بخشش

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اللهم رب النور العظیم و رب الکرسى الرفیع و رب البحر المسجور و منزل التّوریه و الانجیل و الزّبور
و رب الظلّ و الحرور و منزل القرآن العظیم
و رب الملائکه المقرّبین و الانبیاء المرسلین
اللهم انى اسئلک بوجهک الکریم و بنور وجهک امنیر و ملکک القدیم
یا حى یا قیوم اسئلک باسمک الذى اشرقت به السموات و الارضون و باسمک الذى  

به الاوّلون و الاخرون
یا حیاً قبل کل حى و یا حیاً بعد کل حى یا محیى الموتى و ممیت الاحیاء یا حى لا اله الا انت 

...
خدایا اى پروردگار بزرگ و پروردگار کرسى بلند و پروردگار دریاى جوشان و فرستنده کتاب تورات و انجیل و زبور
و پروردگار سایه و آفتاب با حرارت و فرود آورنده قرآن بزرگ
و پروردگار فرشتگان مقرب و پیغمبران مرسل
خدایا من از تو مى خواهم به آبروى کریمت و به نور جمال تابان و درخشنده ات و  

فرمانروایى دیرینه ات
اى زنده و پاینده از تو مسألت دارم به نام تو که روشن شد بدان آسمانها و زمین ها و به نامت که بهبود شوند بدان اولین و آخرین
اى زنده پیش از هر زنده و اى زنده بعد از هر زنده و اى زنده در آنگاه که زنده اى نیست اى زنده کننده اموات و میراننده زنده ها اى زنده که نیست معبودى جز تو . 


فرازى از دعاى عهد امام عصر (عج)  



آنگاه مرد ثروتمندی به او گفت :
درباره ی بخشش با ما سخن بگو!
پاسخ داد و گفت:
مادامی که پاره ای از وجود خویش را نبخشید بخششتان بی ارزش و بی مقدار خواهد بود .
مگر سرمایه ی تان مادی و فانی نیست که میکوشید آن را برای فردا بیاندوزید؟
و فردا ،
همچون سگ دانایی است که استخوانی را زیر ماسه ها دفن میکند ،
در حالی که راهی شهر مقدس و در پی حاجیان است .
این اندوخته برای او چه ارمغانی خواهد داشت؟
آیا ترس از نیاز ، همان نیازمندی است ؟
برخی اندک دارند اما همه را میبخشند ! و برخی از مردم با شادی میبخشند ! و شادی برای آنان پاداش همان بخشش است ! 


( کتاب پیامبر... جبران خلیل جبران... صفحه 30 )  

 

یا حق ...

آدینه ها

سلام به خدا ...


و سلام به سردار نورانی آدینه ها .

ای که صفای شب های آدینه از نگاه مهربان توست ، عهد خواندن تا به کی ...؟

گاهی که کبوتر انتظار شما از کنج دلم پر می کشد ، دلم می شود خانه ی اندیشه ها و آرزوهای اشتباهی !

این روزها ، آدینه ها سخت می آیند و می روند . غروب شان نیلی است . سیلی خورده ی فراموشی ما است . آدینه ها ، خورشید هم از غروب می گریزد . دل رفتن ندارد . دیرتر از هر روز مهر طلایی اش را از سر آسمان بر می دارد . امید دارد هنوز . مثل دل منتظران که غرق امید است .

اما سرانجام خورشید هم شب را بهانه ی رفتن می کند . منتظر می ماند و آدینه ای خاموش و دلی امیدوار به آدینه ای دیگر ...

بیا مهدی جان ! بدون تو ابرها هم حس باریدن ندارند . آبستن باران می مانند و نمی خروشند از میان آذرخش های فراق ...   

 


... دعا کنیم برای ظهور دولت دوست ... 

التماس دعا

اباصالح

                التماس دعا

                                هر کجا رفتی یاد ما هم باش

آرزوهای سپید

امروز قصه سفر را از آغاز دوره کردم، از آغاز تا پایان فقط یک خط سرخ بود، به سرخی خون تو که در میان خاطراتم خطی داغ از خود به جا گذاشته است. اما توی این خط داغ، یک دنیا صحبت عاشقانه است که نمی توانم به زیبایی آن چه که هست تفسیر کنم که یک کهکشان آرزوهای سپید در کالبد دارد. اگر تو شکافی در آن به وجود بیاوری، یک آسمان شکوفه خواهی دید و بعد یک دریا احساس از آن تو خواهد بود؛ مثل یک گنج هفت کلید است که هر کلید نام تو و یاد توست.

ای عزیز! سال هاست تو را می شناسم؛ نمی دانم صدای لطیف تو را کی شنیدم که این چنین عاشق زارت شدم، مانده ام اگر تو را با چشم ببینم با عشقت چه خواهم کرد.

آن وقت که مرگ گل و مرگ برگ اتفاق می افتد و هیکل نازنین تمام یاس های عالم شاپرک وار می فرسایند، آن وقت که بیدها بوی اشک پرنده را به خود می گیرند می خواهیم که بیایی، تمام دنیا با یک کهکشان احساس به تو خواهند گفت که بیایی تا امیدشان به یأس دچار نشود.

نگذار تا احساس های زشت، عشق تو را از من بربایند که ناامیدی امانم را ببرد. منتظرم تا دست تو تمام دردهایم را از جسم و روحم بزداید. منتظر لطیف ترین حرمت الهی خواهم بود، منتظر سپیدترین دست بشر، طولانی ترین آرزو و خوشبوترین نسیم الهی!

آمدم، در زدم، در را باز کردی، اما چرا به این زودی راندی ام؟ چرا جسمم دست نوازشگر تو را حس نکرده؟ چرا تا به حال یک قطره در انتظارت ذوب نشدم؟ می دانم که ابلیس وجودم با بی شرمی دلم را از آن خود کرد و برایم چیزی نماند جز کبر و آن هم رهایم کرد. حال هیچم؛ بدون تو و بدون عشق تو. آن روز که عشق را قسمت می کردی نبودم، اما از راهی دور، دستانم دراز بود؛ آسمان نمی بارید زمین تر بود.

از زمان اولین گریه ام تا به حال عشق تو را در من تزریق کردند؛ حال، شک، تکه تکه عشقت را از قلبم می رباید. صدایت می زنم، بشنو، فریاد می زنم با جانم، دلم با گلویم هم آوا می شود که ای منجی! ای سوار سبزپوش جلگه همیشه سبز، کاش تو می ماندی!

آن روز که از کنارم گذشتی از خاطر نمی برم که نسیم، بوی خوش پاکی ات را سال هاست که برایم هدیه می آورد.

دلم می خواهد با اشک نامه ای به پنهانی تمام رازهای عالم بنویسم، بعد دستی گرم از جنس لطیف تو هویدایش کند که نامه از آن من است، که من عاشق ترینم. آه، اگر می دانستی که چقدر به عشقی چون تو می بالم «یا صاحب الزمان».

"نامه های جوانان به امام زمان"