. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

سلام ...

به نام خدا 

AdineHa 

 یا حق ...

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

آدینه ها 

 

گــر دیـــده‌ام نـدیـد رخ دلــربــای تـــــو            دل پر زند به سینه‌ی مـن در هوای تـو

خواهم که جای پای تو را بوسه‌ها زنم          در حیــرتم که هست کجا جای پای تو

 

امام رضا علیه‌السلام: قیام مهدی علیه السلام مانند رسیدن قیامت است. که وقت آنرا کسی جز خدا نمی داند و فرا نرسد مگر ناگهانی. ( مکیال المکارم٬ ص۱۶ )  

 

قال رسول الله (ص): ابشرکم بالمهدی یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس و زلازل، فیملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا ......  

 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مژده باد شما را به ظهور مهدی که وقتی اوضاع جهان متزلزل می شود و مردم با یکدیگر به اختلاف می پردازند، قیام می کند و زمین را پر از عدل و داد می نماید،‌ همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است (بحارالانوار، ج 51، ص 81، ح الثامن عشر، به نقلاز کشف الغمه)) 

برخی القاب حضرت : 

 خلیفه الله 

 یعسوب الدین ( توضیح در پیوست 1 ) 

غیب 

  رضوان الله ( توضیح در پیوست 2 )

 راسخ 

 حسن  

پیوست 1 : قسم به خدا که مى شناسم اسم هاى ایشان و قبیله هاى ایشان و اسم امیر ایشان را و ایشان را بر مى دارد خداوند به‌نحوى که مى خواهد از قبیله یک مرد و دو مرد و شمرد تا رسید به نه. پس جمع مى شود از آفاق سیصد و سیزده مرد بعدد اهل بد روا نیست قول خدا. سید فرموده که : “ یعسوب دین سید عظیم مالک امور مردم است در آن روز و قزع پاره هاى ابرى است که در او آب نیست. زمخشرى مى گوید : یعسوب در اصل ملکه کندوى عسل است و ذنب کنایه از انصار آن حضرت است.  

پیوست 2 :  آیا کسى که در پى خشنودى خداست مانند کسى است که مى انگیزد خشم خدا را و جایش دوزخ است و چه بد بازگشتگاهى است. “ زید شحام گوید : در شب جمعه امام صادق به من فرمود:”قدرى قرآن بخوان .” خواندم. حضرت فرمود:”به‌خدا ما هستیم که خدا به ما ترحم کند و به‌خدا ما هستیم که خدا استثناء کرد ولى مافایده به حال آن دوستان خود داریم.  


*** یاحق ***

حامی قرآن

*به نام او*  

حامی قرآن 

 

مژده ای منتظران کان شه خوبان آید

وین شب تیره کم و بیش به پایان آید 

صبح صادق بدمد از نفس نفخه فجر

وز پس پرده عیان مهر فروزان آید 

گردهم جان گرانمایه بدین مژده سزد

که به تایید خدا آن شه خوبان آید 

بلکه از خرمی ریزش باران بهار

بایدم گفت که آن رحمت دوران آید 

خوش تکانی بخورد سلسله کون و مکان

اندر آن لحظه که آن سلسله جنبان آید 

خضر فرخنده پی از مغرب ارض ظلمات

بهر دیدار شهنشاه، شتابان آید 

شادمان عیسی مریم به تماشای رخش

از سراپرده خورشید درخشان آید 

هرکجا عنصر پاکی بود از شوق و شعف

به هواداری او شاد و غزل خوان آید 

اهرمن را نبود طاقت دیدار و درنگ

اندر آن روز که  آن جلوه یزدان آید 

برق جانسوز جمالش به دل دشمن دین

چون شهابی به سر لشکر شیطان آید 

بهر تسلیم و ادا کردن خاتم به شهش

آصف از عاصمه ملک سلیمان آید 

چشم بد دور که از لطف خداوند عزیز

یوسف از مملکت مصر به کنعان آید 

والی ملک ولایت شه اقلیم کمال

حافظ دین پیمبر مه تابان آید 

مهدی منتظر آن پادشه نیک سیر

صاحب عصر و زمان، حجت رحمان آید 

حسرتی نیست مرا گر که تنم مرده بود

چونکه جانی به تن عالم امکان آید 

هله ای منتظران مژده که بی چون و چرا

آن سفر کرده که شد حامی قرآن آید 

آنکه گر جسم دوانی بشود خاک رهش

توتیای قدمش در نظرم جان آید 

از کتاب مهدی موعود

بی تو به سر نمی شود


« بسم الله الرحمن الرحیم »
بی همگان به سر شود ، به تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود !
دیده ی عقل ، مست تو ، چنبر چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو ، بی تو به سر نمی شود
خمر و خمار من تویی ، باغ و بهار من تویی
خواب و قرار من تویی ، بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی ، ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی ، بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی ، گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی ، بی تو به سر نمی شود
دل بنهم تو برکنی ، توبه کنم تو بشکنی
این همه خود تو می کنی ، بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر به سر شدی ، زیر جهان زبر شدی !
باغ ارم سقر شدی ، بی تو به سر نمی شود
گر تو سری قدم شوم ، ور تو کفی قلم شوم
ور بروی عدم شوم ، بی تو به سر نمی شود
حاصل روزگار من ، رهبر و یار غار من
بی تو بد است کار من ، بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای ، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای ، بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم ، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم ؟ بی تو به سر نمی شود
جان ز تو جوش می کند ، دل ز تو نوش می کند
عقل خروش می کند ! بی تو به سر نمی شود
گر نشوی تو یار من ، بی تو خراب کار من !
مونس و غمگسار من ! بی تو به سر نمی شود
هر چه بگویم ای سند ، نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لفظ خود ، بی تو به سر نمی شود
شاه منی و دلبری ، شمس جهان اکبری
از مه و خور تو انوری ! بی تو به سر نمی شود ... 

طاووس اهل بهشت 

یا حق ...