. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

دلبستگی

به نام حضرت عشق

 

حجت خدا

 

آقا جان سلام ؛

آقا اگه گفتین چی شده ؟

 می دونم که می دونین . بهتر از هرکسی هم می دونین . اما بازم می گم براتون . خیلی خوشحالم آقا . به امید خدا این هفته سه شنبه  بازم میایم خدمتتون برای دستبوس . اتفاقا ازتون یه چند تا سؤال هم دارم .

دلم برای دیدارتون پرمی کشه آقا . اگه بدونین با چه مکافاتی سفر این هفته به جمکران رو جور کردم . خدا کمکم کرد . شایدم اصلا کمک خودتون بوده به من حقیر . وگرنه با اوضا احوال ما ، باید یه چند هفته ی دیگه هم صبر می کردیم برای اینکه شاید بتونیم زیارتتون کنیم .

ماشینمو که می دونین . هفته ی قبل خراب شد از جمکران که بر می گشتیم . حسن مکانیکی گفت از پلوس چرخ جلوست . گفت نمی شه دیگه باهاش راه رفت مگه تعمیر بشه . خرجشم گفت 40 تا 50 تومن می شه .

اینو که گفت ، دنیا انگاری خراب شد رو سرم . گفتم با خودم ، اگه روزی 20 ساعت هم کار کنم و کفش بدوزم  بازم این پول تو یه هفته جور نمی شه . خودمم که دستم خالی بود حسابی .

 مطهره چند وقته بهم می گه بابایی من روپوش مدرسه ام کهنه شده . برام روپوش بخر . یه مبلغ کمی براش گذاشته بودم کنار که برم براش خرید و دل بچه رو شاد کنم ، خدا خدا می کردم فعلا بهونه نگیره که با اون پول یه سر و سامونی به ماشین بدم و این هفته با مادرش و خودش بیایم پیشتون .

اما خب ، آقا ما همیشه به لطف شما و کرم و رحمت خدا امید داریم . دیروزی صاحب کارم فرستاد دنبالم . رفتم تو دفترش . دیدم یه بسته 500 تومنی گذاشت جلوم و گفت :‌" این ماه ، فروش کفشایی که تو دوختی خوب بوده . مردم از کارای تو تعریف کردن . این پول تشویقیه . "

آقا ، به جان عزیزتون ؛ اشک تو چشام جمع شده بود .  رفتم صورتشو بوسیدم و خدا رو شکر کردم بابت این همه عظمت و مهربونیش .

خلاصه سرتونو درد نیارم آقا . این هفته ان شا الله میایم پیشتون .

 آهان . گفتم که یه چند تا سؤال دارم ...

هرچی خواستم ، نشد تو دلم نگه دارم که همون سه شنبه ازتون بپرسم ...

آقا ؛ چرا بعضی مردم ، بیشتر از اینی که به شما دل ببندن ، به مسجد جمکران و چاه عریضه اعتقاد و دلبستگی دارن ؟

...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
صبـــا جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام راهی عزیز...

دوست دوست داشتنی آدینه ی ما...

خیلی صمیمی بود...مثل خودتون...ممنون از شما...

امیدوارم زودتر بتونید *راهی* جمکران بشید... اونجا می تونید یه حضور *قریب* و دوست داشتنی رو حس کنید...یعنی بیشتر از مکان های دیگه حسش کنید...

مطهره!...خدا این مطهره ها رو برای همه نگه داره... تا اونا با دعاشون قلب ما رو *مطهر* نگه دارن...

شاد باشید و سلامت...
و همیشه همین قدر پاک...



هاتف شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ب.ظ http://gomgashteyevesal.mihanblog.com

سلام
چه خوب و چه خودمونی بود ...
دروغ چرا مو به تنم سیخ شد ...!
ممنونم...
پاینده باشی...
خدا به همراه تو و افکارت

مسافر چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ب.ظ


تو آن طراوت زیبای فصل بارانی

که به نسیم عدالت جهان بیارایی

آتنا پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ب.ظ http://www.blondangel.blogsky.com

سلام به شما ...

سلام به راهی ...

ممنون بابت این نوشته ی شیرین و دوست داشتنی ...

به امید آن روز که همه به آرزوی بزرگمون برسیم ...

ممنون از شما ...

شاد باشید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد