. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

نقش تو

سلام به خدا... 

 

سلام آقا مهدی... 

غروب آدینه هم گذشت و دلتنگی ما چند برابر شد. کجایی آقا مهدی؟! کجایید اونایی که دعای فرج خوندید؟ کجایید اونایی که نفس‌تون حقه و دعاتون مستجاب؟ کجایید آدما؟! 

 

بذارید اول یه خبر خوب بدم. اونی که هفته‌ی پیش براش دعا کردید یه فاز سخت از مسئله رو با موفقیت طی کرد. حالا مونده یه سری مراحل دیگه...

 

نفسم در نمیاد. امروز همون روزی نیست که میگن دنیا پر از ظلم شده و وقتشه که منجی بیاد؟ همون منجی که اسمش ناصر و منصور و فرید و خسرو و خیلی چیزای دیگه‌ست که الان یادم نیست... 

 

نفسم در نمیاد آقا مهدی... اشکال از اکسیژن و آلودگی هواست یا قلب و ریه‌ی من؟ نمی‌دونم... فقط می‌دونم وقتی توی بیمارستان اون پرستاره سر اون جانباز نابینا فریاد کشید، جانبازه خندید اما من اشک ریختم همون‌جا. می‌دونم وقتی... 

بگذریم. بخوام بگم باز میشه همون شکوه‌های قدیمی... 

 

آهای اونایی که دعای فرج خوندید و دعای فرج‌خونید... یه نفر این‌جا عجیب نیاز داره که یه فرجی توو کارش بشه... یه نفر عجیب نیاز داره که آقا مهدی به‌واسطه‌ی خوبایی مثل شما یه نظر لطفی به دل سیاهش بندازه... 

 

آهای آدم‌خوبا! یه نفر مانده به راه... سخت محتاج دعاست... 

 

یا حق.

نظرات 4 + ارسال نظر
جعفر جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://dost66.blogfa.com/


درود
خوبین؟
وبتون خیلی باحال و جالب و زیباست
موفق باشید

دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم

حافظ
به عمری یک نفس با ماچو بنشینند بنشانند

اگه دوست دارید.
منو با نام
دوست من سلام
لینک کنید و بهم خبر بدید که با چه نامی شما رو لینک کنم
بدرود
[گل]

سلام.

لطف دارید.

دردم از یار است و درمان نیز هم... درد و درمون هر دو پیش خداست.

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند.......

سپاس. در پناه خدا.

راهی شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ق.ظ

سلام

اشکال از آدم هاست ...

عجیب نفس هامون بوی بد می ده !

آخه زیاد تهمت می زنیم. زیاد غیبت می کنیم. زیاد زیادتر از حدمون حرف می زنیم ...

هوا رو خراب کردیم با دهان باز کردن هامون ...

یا حق

سلام.

حق با شماست. اشکال از اشکالات روح‌مونه.

خدا کمک‌مون کنه تا ناراستی‌ها و کژی‌هاش رو درست کنیم قبل از رفتن.

در پناه خدا.

دوستِ دوست یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ق.ظ http://تنهارها .آسمان

بسم الله

سلام آقام.

شب قدر است و قدر ما کجا بود؟!
شب قدر دوکوهه باصفا بود

یا علی...

آهی می کشد و وارد خانه خدا میشود.. همچون روز اول که از خانه خدا بیرون آمد.
به محراب که میرود.. محراب به خود می پیچد..
بر مناره ی سکوت بیست و پنج سال ها، تکبیری می گوید..
این بار لرزه نه فقط بر دستانش بلکه بر عرش خدا می افتد!

بسم اللهِ اولِ آخرین رکعات عمرش را که می گوید.. تو ناگهان قرآن بر سر می گذاری..

تازه از آشوب دل مرغان و پریشان حالی باب مسجد خبر یافته؛
سراسیمه بانگ سر میدهی که بعَلیٍّ بعَلیٍّ... خدایا به علی.. به علی.. به علی قسمت میدهم...
مگذار.. و بگذار علی برود!!

و به دنبال حمدش سوره ای، شاید انا اعطیناک.. شاید انا انزلناه... و از پس آن قامت خمیده اش در رکوع، پس از 63 سال طلوع..
خـــدایــــــــا . . . علــــــی برود؟

در میان تردید دل خود هنوز مانده ای که لبه ی برنده تیغی بر قرآن سرش و قرآن سرت فرود می آید..
او بلند فریاد میزند که رستگار شدم... تو یلند ناله سر میدهی که خانه خراب شدم!!
خون او بر محراب میچکد و اشک تو بر زمین... او خدا را سلام میدهد و تو او را..

.. امشب شب نزول قرآن بود مومن.. قرآن را از روی سرت بردار..
جبرئیل آمده است.. برای قرآن دلت آیه ای آورده..

والله تهدّمت ارکانُ الهدی.. و اظلَمَت اعلام التّقی.. و انفَصَمتِ العروة الوثقی..

سلام آدم خوبا.
یه نفر مانده به راه... سخت محتاج دعاست...
خدایا... به علی.. به علی.. به علی...کمکش کن.
آمین.
یا حق.

سلام.

علی زیباتر از لبخند خورشید نگین نور بود و می‌درخشید...

امید تشنگان مشک علی بود خدا هم‌صحبت اشک علی بود...

سلام آدم خوبا.
یه نفر مانده به راه... سخت محتاج دعاست...

در پناه خدا.

یه رهگذر همیشگی جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ

سر به زیر و شرمنده عرض می کنم
مولا جان سلام.سلامت باشید.آمین

عید است و دلم خانه ی ویرانه، بیا

این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا

یک ماه تمام میهمانت بودیم

یک روز به مهمانی این خانه بیا
...

سلام.

آنچه برای خدا باشد باقیست. و با غیر او محکوم به فنا.

دلتان عید...طاعات قبول و بندگی تان مستدام باد.
آمین.

حق نگه می دارد.

سلام رهگذر همیشگی.

سپاس که تشریف آوردید. سفرها به سلامت.

عید شما نیز هم مبارک.

در پناه خدا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد