. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

دل من گرفته ز این جا...

مولایم!

نه فقط غروب جمعه ها، که "هوای" اینجا دلگیر است...

خسته ام، از هر روز دویدن ها و نرسیدن ها...

خسته از غرق شدن در روزمرگی ها...

خسته از شهری خاکستری

که باید "خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شوی و خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت!".

این قانون اینجاست...

گاهی حس وصله ای ناجور را دارم...

می ترسم از "جور" شدن با این دیار...

دل من گرفته ز این جا...

هوس ســــفر دارم...

سفر به دیارتان...

بگیرید دستان ِ تهی و لرزان ِ این وصله ی ناجور را...

مبادا که جور شود با جماعتی ناجور ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد