. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

علم‌آموزی

به نام خدا...


امام جواد (علیه‌السلام) فرمودند:

«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیرى آن واجب و بحث پیرامون آن مستحب و پرفایده است. علم وسیله‌ی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانه‌ی مروّت و جوانمردى است، هدیه و سرگرمى در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است؛ و انیس و مونس انسان در تنهایى مى‌باشد.»


(حلیة‌الابرار: ج 4، ص 599، س 11.)


پیشاپیش تبریک...


به امید ظهور دولت دوست...

«دل‌ها همه آماده‌ی پرواز شود»

به نام خدا...

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏‌تر. هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند از آن نهر به او می‌نوشاند.»


(وسائل الشیعه ج 7 ص 350 ح 3)


پ.ن: چند رجب بر ما گذشت و بی‌نصیب ماندیم... این رجب را دریابیم...


به امید ظهور دولت دوست...

«کجایی تولّد بادهای باران‌زا؟»

به نام خدا...

آسمون آبی و تمیز بود. تیکه‌های سفید ابر رو از پنجره‌ی اتاقم می‌دیدم که آروم حرکت می‌کردن. سرعت حرکت ابرها بیشتر شد. انقدر که در عرض 2-3 ثانیه از آسمون حیاط خارج می‌شدن. یهو یه تیکه ابر سبز اومد و سریع رد شد. یه عالمه آدم اومده بودن توو اتاقم که از پنجره این صحنه‌ها رو تماشا کنن.

ابر سبز خیلی زود از حوزه‌ی دیدمون خارج شد، اما احساس می‌کردم هنوز قراره چیزهای عجیب‌تری ببینیم، برای همین مامان رو با صدای بلند خبر کردم. راستش اون تیکه ابر سبز با اینکه برام جالب و قشنگ بود، اما منو ترسونده بود، چون یاد HAARP افتاده بودم...

هنوز ابرها با همون سرعت رد می‌شدن. بعد از اون ابر سبز، چند تا ابر سیاه به شکل مستطیل‌های کم‌عرض و نامرتب رد شدن. یاد مقاله‌ای افتادم که سال 86 توی روزنامه خونده بودم، که قبل از زلزله، ابرهای سفید به شکل بلند و نازک اطراف گسل دیده می‌شدن (البته این فقط یه نظریه بوده که ثابت نشده بود!). دلهره‌م بیشتر می‌شد.

احساس می‌کردم همه‌ی مردم دنیا دارن این صحنه‌ها رو تماشا می‌کنن. دیگه توو اتاق من نبودیم. توو یه فضای باز بودیم.

بعد از همه‌ی اینا، وقتی توجه همه‌ی مردم به آسمون جلب شده بود، ابرهای سیاه که معلوم بود پر از بارون هستن، منظم و با وضوح کامل، آیه‌های قرآن رو توی صفحه‌ی آبی آسمون می‌نوشتن... دیگه نمی‌ترسیدم. از شوق گریه می‌کردم.

کلمه‌ای که کاملاً یادمه «الحَقّ» هست که توی آیه‌ها درشت‌تر نوشته می‌شد...

حال و هوای مردم جالب بود. بعضیا به سجده افتاده بودن. بعضیا گریه می‌کردن. بعضیا مات و مبهوت فقط تماشا می‌کردن. بعضیا با خوشحالی می‌گفتن «این یکی از اصلی‌ترین نشانه‌های ظهوره! امسال دیگه سال ظهوره!».

خواب شیرینی بود... همین دیشب دیدمش... :)

پ.ن: ولادت حضرت زهرای مرضیه (سلام‌الله علیها) رو به آقا امام زمان (عج) و همه‌ی دوستان آدینه‌ای تبریک میگم. روز مادرهای عزیز هم نیز مبارک. ان‌شاءالله همیشه سالم و شاد و سرزنده، بالای سرمون باشن... الهی آمین.

به امید ظهور دولت دوست...

به سوی نور

به نام خدا...


«ما پیروان راه هزاران ساله‌ی انبیا هستیم و به عهد ازلى خویش با آفریدگار متعال لبیک گفته‌‏ایم و براى تحقق آن عصر موعود، عصر عدالت و حاکمیت احکام خدا، قیام کرده‏‌ایم تا راه تاریخ را به سوى نور بگشاییم و اگر چشم دل باشد خواهد دید که این راه با بال‌هاى ملائکه فرش شده است.» (شهید مرتضی آوینی)


... تلنگر کوچکی است باران، وقتی فراموش می‌کنیم آسمان کجاست ...


به امید ظهور دولت دوست...

سالی گذشت، او نیامد


به نام خدا...


با گفتن «ربـّنا...» دلم می‌گیرد


با «حیّ علی العَزا» دلم می‌گیرد


تنها نه که فاطمیه، ای مادر من!


هر هفته دوشنبه‌ها دلم می‌گیرد


...


به امید ظهور دولت دوست...

...بهار...

به نام خدا...


تو هر زمان که بیایی، بهار خواهد بود


مجال شادی بی‌اختیار خواهد بود


چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار


ظهور حضرت عصر (عج) و شروع فصل بهار




(از اینجا)

به امید ظهور دولت دوست...

اسیر صف!

به نام خدا...


دلبستگی به یار را می‌فهمیم

درد دل بی‌قرار را می‌فهمیم

یک عمر اسیر صف نانیم آقا

ما معنی انتظار را می‌فهمیم


(علیرضا دهرویه)


به امید ظهور دولت دوست

تنها گزینه‌ی روی میز

به نام خدا...


   
«اینک گزینه‌ی *ظهور*، روی میز هستی است...»


   
مطلب کامل را اینجا بخوانید.
  

به امید ظهور دولت دوست...