بسمالله...
«در اوقات گرفتاری و شدت خیلی باید دعای فرج خواند؛ زیرا دعای فرج، دعا برای فرج شخصی است، لذا در هنگام شدت باید به آن ملتزم شد.»
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا
کوریم و ندیدیم خدایی هرگز
یکبار نگفتیم کجایی، هرگز
ما کار مهمتر از شما هم داریم
حق داری اگر جمعه نیایی هرگز
در تیررس چشم سیاهت باشیم
در دسترس تیر نگاهت باشیم
ما آمده بودیم که کاری بکنیم
گفتند فقط چشم به راهت باشیم
یاران وفادار به ظاهر داری
گریهکن حرفهای و ماهر داری
دلخوش نشو با دعای عهد این قوم
تو قصهی کوفه را به خاطر داری!؟
سر بر سر سجدههایمان میساییم
ما دل که ندادیم چه را میپاییم
فعلا دعای تعجیل فرج میخوانیم
ما بعد دعا به یاریات میآییم
از نقطهی کور این جهان میآییم
با فتنهی آخرالزمان میآییم
این جمعه بیا حوصلهمان سر رفته
آقا تو نیایی خودمان میآییم
امروز نشد! به فکر فردا باشیم
در فکر همان روز مبادا باشیم
هر هفته همیشه جمعهها تعطیلیم
یکشنبه دوشنبهای بیا تا باشیم
(اثر طبع عباس صادقی زرینی)
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
امام رضا (ع): سه چیز وابسته به سه چیز است: 1ـ سختى روزگار بر کسى که ابزار کافى دارد، 2ـ محرومیت زیاد براى کسى که در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
این آدمها، نه، اصلا ما آدمها عرضهی مدیریت دنیا را نداریم. تعارف که نداریم. الان هم که احتمالا قرار است باز به جان هم بیفتیم. بهتر بگویم، قرار است یک قلدر بیحیا بیفتد به جان یک تکهی دیگر از امت شما و اصولا وظیفهی ما دفاع است از تمام آنهایی که مظلوماند.
دوباره ناموس شماست که به تاراج میرود. دوباره دل شماست که روزی هزار بار هزار تکه میشود.
بیا آقا... بیا که ما نمیسازیم با نامردان. بیا که تمام زورمان را هم بزنیم، تا شما نباشید کاری از پیش نمیرود.
بیا آقایمان باش آقا...
به امید ظهور دولت دوست...
بسم الله...
تا به حال نام «یومالهدم» را شنیدهاید؟ اینجا بخوانیدش...
تسلیت...
بسم الله الرحمن الرحیم
شبهای احیا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
ای روضهخوان و یوسف زهرا کجایی؟
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد
از اول ماه خدا یاد تو هستم
اما چرا این نالههایم بیاثر شد؟
آقا اجازه شب، شب قدر است و روضه
از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد
مولای دین رفت و جسارتها شروع شد
در سینههاشان بغض مولا پرثمر شد
اما امان از روضهای که خون تو گریی
آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد
بیتو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن
مولا بیا چون یک سهساله در به در شد
طشت طلا و خیزرانها بر حسینت
بزم شراب و دختری غرق نظر شد
وقتی جسارت بر سر ببریده کردند
مویش سپید و زینب تو خونجگر شد
این بار در شام و پلیدیهای بسیار
گوید رقیه ای پدر، وقت سفر شد
مولا حلالم کن ولی ای صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد...
(محمدمهدی عبدالهی)
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی
نه با خود زادراهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زادِ رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش
تماشا میکنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمیخواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمیخواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست میگویی، چرا چیزی نمیخواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو میزنم مولا!
از این گمبودگی سوی تو پیدا میکنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کردهام، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمهی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آلیاسین خواندهام با شعر کوتاهی
اگر عصریست یا صبحی، تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهریست یا ماهی، تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی...
(آقای علیرضا قزوه)
به امید ظهور دولت دوست...