. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

رجعت . . .

 

. . . به نام خدا . . .

 

 

رجعت . . .

 

یعنی برگشتن بعضی از مؤمنان و بعضی از کافران به دنیا ( که در زمان

ظهور اتفاق میفته ).

 

 

 بعضی از اتفاقات در رجعت...

 

امام حسین (علیه السلام) چهل هزار سال حکومت می کند .

 

امام صادق (علیه السلام) فرمود : «نخستین کسی که در رجعت بر می گردد حسین بن

علی (علیه السلام) است ، چهل هزار سال در روی زمین می ماند ، تا از کثرت سن ،

ابروانش  بر روی چشمانش بریزد.»

 

 

قاتل محسن فاطمه (علیها السلام) محاکمه می شود.

 

امام صادق (علیه السلام)  می فرماید: «نخستین کسی که درباره ی او محکمه ی عدل

در حکومت حقه تشکیل می شود ، محسن فاطمه است ، بین او و قاتلش محکمه برگزار

می شود. قنفذ و اربابش(دومی) آورده می شوند و با تازیانه های از آتش شلاق می خورند.

اگر یکی از آن شلاق ها بر دریا زده شود همه ی اقیانوس های جهان از مشرق تا

مغرب به جوش می آید. و اگر یکی از آنها به یکی از کوه های دنیا بخورد ذوب شود

 و تبدیل به خاکستر می گردد. آن دو دشمن خدا با این تازیانه ها شلاق می خورند.»

 

 

(از کتاب داستان هایی از بازگشت ائمه به دنیا)

 

 

. . . یا حق . . .


مهدی جان !


 

در انتظار مقدمت . . .

 

 

حیف در هجرانت ای مه ، صرف شد ایام ما


بر لب آمد جان ما و بر نیامد کام ما


ما همه مستیم و دل جام است و جاده خون دل


ساقی غم می کند لبریز ، هر دم جام ما


سوی این سرگشتگان ، با مهربانی کن نظر


تا شود از یمن مهرت ، چرخ گردون رام ما


شب شد آخر روز ما ، در انتظار مقدمت


وه چه طولانی ست ای مه ، در فراقت شام ما


عاشقیم و دردمند از داغ هجران تو ایم


دیدن روی تو باشد ، چاره ی آلام ما


می شود این کلبه ی رشک ، جنت اگر


سایه اند از همای رحمتت بر بام ما


انتظارت تره نشینم کرد و با خوناب اشک


کی نشیند گرد طوفان غم ایام ما


لطفی ای پاکیزه دامن ، دست ما بر دامنت


تا درین دوران وانفسا ، نلغزد گام ما


دور از انصاف است اگر خواهی حسانا وصل او


بس بلند  است این مقام و نارسا اندام ما

 

 

از کتاب "ای اشک ها بریزید"

 

 


 

 

دعا برای بچه های آدینه یادتون نره !

 

 


خدا هم منتظر اوست...

 

 


سلام بر تو هنگامی که قیام می کنی!

 

 


باز هم آدینه...باز هم فراموشی...باز هم غروب...و باز هم بی تو...

 

وای بر من...

 

وای بر من که جای خالی حضورت را با فراموشی پر کردم...

 

وای بر من که غریبانه ترین لحظات به یاد تو بودن را به بی بهاترین بازیچه های خاکی! فروختم...

 

و دلم را...امیدم را...به ناچیزترین ها نابود کردم...

 

کاش می دانستم چه می کنم...

 

وای بر من که غریب ترین زمینیان را جایگزین قریب ترین یار آسمانی کردم...

 

ای به بلندی آسمان...ای به خوش صدایی جویبار...ای دلنشین همچو باران بهاری...ای همیشه با من!

 

می دانم...می دانم که هنوز اندکی از یاد تو را در دل دارم...

 

و امید دیدارت را با همین چشمان آلوده به نگاه! در سر می پرورانم...

 

گناه من است ، نادیدن تو... دیدار توست ، بهانه ی انتظار...!

 

گناه تو نیست ، فراموشی من... یاد تو را درست همان جا که محتاج آنم به گوشه ای پرتاب می کنم...

 

وای بر من که خام ترین اندیشه ها را در سر داشتم...

 

وای بر من اگر تو را نداشته باشم...

 

وای بر من اگر دلتنگ تو نباشم...

 

من که محکومم به فراموشی... به جرم بی لیاقتی !!!

 

 

بیا که هنوز اندکی از تو در دل بیتاب این بی قرار باقی ست...

 

بیا تا هنوز تمام تو را...تمام نور بی همتای تو را به باد فراموشی و حسرت نداده ام...

 

بیا تا هنوز جرعه ای از جام جانم از چنگال ویرانگر زمان محفوظ مانده...

 

تا بودنم معنی دار است بیا مهدی...! تا معنی بودنت را درک کنم...!

 

 

 

منتظر باشیم . . .

 

مهدی جان . . .

 

 

تو به من نزدیک تر از من

 

این منم که از تو دوره

 

غایبی اما دل من

 

به یادت غرق حضوره

 

ماه آسمونی ، اما

 

میشه رو زمین تو رو دید

 

میشه با تو درد دل کرد

 

راز غیبتت رو پرسید

 

دور آسمون ، شب و روز

 

زمین بی صدا می گرده

 

تشنه ی یه جرعه عشقه

 

دنبال شما می گرده

 

چشم به راهیم توی هفته

 

برای رسیدن تــــو

 

غروب جمعه چه سخته

 

غربت ندیدن تــــو . . .

 

 

 



مهرتان افزون   شادیتان فروزان . . .


 

 

 

. . .   سلام   . . . !