به نام خدا...
سلام آقا مهدی...
انقدر درگیر خودمم که یادم رفت کسی امروز آدینه ننوشته...
امروز کفر گفتم. گفتم «خدایا! خیلی نامردی!»...
میدونم اینجا جای بچههای خوب و بندههای خوب خداست. ولی حالا که منم بینشون اشتباهی وارد شدم، به خاطر آدینهایهای خوب هم که شده، باز کن این گره رو؛ و همهی گرههای ریز و درشتی که توی زندگی مردم هست...
خدایا به برکت وجود نازنین صاحب عصر (عج)، گرهها رو باز کن...
منم که اومدم بنویسم، اینجوری...
«هر یک از پدرانم بیعت یکى از طاغوتهاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتى به گردنم نباشد.»
«وجود من براى اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسماناند.»
به نام خدا...
سلام آقا مهدی...
مردم رو میبینید این روزا؟ مغزشون به هم ریخته. میگن چند روز دیگه جهت چرخش زمین معکوس میشه. بعضیاشونم میگن یه شهابسنگ قراره بخوره توو فرق سر زمین، دقیقا در همون روز!
دیگه ناسا که گندهی علمیشونه میگه یه طوفان خورشیدی دقیقا در اون روز خاص اتفاق میفته. این یعنی ناسا از بقیه بیشتر قاطی کرده.
یعنی هرچی درد و مرض و اتفاق خطرناکه دقیقا در همون روز قراره بر سر ما نازل بشه. خیلی بیچارهایم؛ نه؟! دلتون خیلی برامون میسوزه که انقدر سادهلوح و غافلیم؟
خیلی از مرحله پرتیم... ولی دلمون به آقامون خوشه که شما باشید. شما مگه صاحب ما نیستید؟ پس دست ما رو بگیرید. نذارید توی این فتنهها بلایی سرمون بیاد. ما رو حفظ کنید برای دولت خودتون و برامون دعا کنید که خدا توفیقمون بده تا فدای شما بشیم، نه فدای جهل خودمون...
برامون دعا کنید آقا مهدی...
به امید ظهور دولت شما...
به نام خدا...
آن مرد آمد.
آن مرد در باران تیر آمد.
آن مرد بیدست آمد.
آن مرد گریان آمد.
آن مرد با مشک پاره آمد.
.
.
.
آن مرد لحظهی آخر در دامان برادر زمزمه کرد: «آن مرد خواهد آمد»...
(شخص ثالث)
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون میکشی تصویر مردان خدا؟
تکدرختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی، مستی و نجوا را کشید
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه کرد، آهی کشید و زینب کبری کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق
عکس مهدی را کشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید...
تسلیت به صاحب آدینهها...
دیگر شدهام دچار وسواس، بیا
بدجور به عصر جمعه حساس، بیا
گفتی به عموی خود ارادت داری
این بار قسم به دست عباس، بیا...
...اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، و آخر تابع له علی ذلک...
...اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد...
آمین، یا رب العالمین
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
عید قربان مبارک. عید بندگی و معنی «رِضا برِضائِک»...
به این فکر میکنم که خدا خواست حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، اسماعیلش رو قربانی نکنه؛ عوضش خواست که امام حسین (علیهالسلام)، علیاصغرش رو هم روی دست بگیره، تا با ریختن خونش، خطکشی مسیر حق رو برامون پررنگتر کنه...
بگذریم... عیده! تازه یه عید دیگه هم در پیش داریم... باید شاد باشیم!
اما از شما چه پنهون آقا مهدی، این روزا بدجوری دلآشوبم... بازم بگذریم.
بازم یه عید دیگه رو بدون حضور ولیمعصوممون جشن گرفتیم.
انگار داریم عادت میکنیم به اینکه بزرگتر بالا سرمون نباشه! نکنه برامون عادی بشه که ظلم ببینیم و مولایی نداشته باشیم که به کمکش از زیر بار ظلم ظالم خارج بشیم...
خدایا، آخرین منجی رو بفرست...
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
سلام آقا مهدی! همین که الان جواب سلام شما رو نمیشنوم، یعنی بیچاره من...
اما امید به لطف شما باعث میشه از در خونهتون جای دیگهای نرم و سفرهی دلمو برای کس دیگهای پهن نکنم.
امروز غروب جمعه، مثل تمام غروبهای جمعههای دیگه دلگیره و سخت میگذره. این روزا همهشون مثل غروب جمعه میگذرن. انگار خروار خروار غصه میریزن توو دل آدم.
وقتی صحنههای فیلمهای واقعی اون هشت سال رو میبینم، شرمنده میشم.
جون دادن جوونایی که خیلیاشون از منم کوچیکترن و با اون شجاعت، محکم میجنگن و توو لحظههای آخر عمرشون، به جای ناله، میگن «خدایا شکرت! خدایا یه جونی داشتیم که در راه خودت، آوردیم بدیم. این جون ناقابل رو قبول کن از ما...».
باورم نمیشه. یعنی ما ادامهی همون نسل هستیم؟ ما که تا یه ذره مایحتاج زندگیمون سختتر به دستمون میرسه یا دچار گرونی میشیم، خدا میدونه چه کارها که نمیکنیم و به چه چیزها که چنگ نمیزنیم...
آقا مهدی! این روزا ما نگران دیر اومدن شما نیستیم. نگران قیمت دلار و سکهایم! ساعت به ساعت قیمتشون رو رصد میکنیم و برای آیندهمون برنامه میریزیم. اگه دستمون برسه چیزایی رو که داره گرون میشه میخریم، تا وقتی گرون شدن بفروشیم و یه سودی ببریم. توجیهمونم اینه که «همه همین کارو میکنن. چرا من نکنم؟!».
نگران خودمونم آقا مهدی. به نظرم داریم خطرناک میشیم. وقتی چشمامون رو میبندیم و به «سود بیشتر، حتی به قیمت احتکار» فکر میکنیم، یعنی داریم خطرناک میشیم. یعنی برامون مهم نیست که خون همسایهمون، هموطنمون، همنوعمون رو توو شیشه کنیم تا ماشین بهتری سوار بشیم!
این روزا نگرانم نکنه به خاطر این حواسپرتیها توفیق «قوم نشانشده» بودن ازمون گرفته بشه و باز روزگار بره بگرده دنبال یه قوم بهتر که عهد الهی رو بپذیره و باز داستان قوم بنیاسرائیل و آزمونهای الهی و... از سر گرفته بشه و همینجوری هی اومدن شما بیشتر عقب بیفته...
آقا مهدی... ماها فقط یه کم قاطی کردیم! این که میبینید با یه بحران مرغی، میریزیم به هم، واقعی نیست! این که به خاطر قیمت الکیبالارفتهی دلار میزنیم توو سر و کلهی هم واقعی نیست! اینا همش دروغه! من باورم نمیشه ادامهی اون نسل، این بشه که ما هستیم!
یا اون نسل دروغ بوده که پناه بر خدا! یا این چیزایی که الان میبینیم...
آقا مهدی... برامون دعا کنید. توی این دنیای به این بزرگی، جز شما هیچکس خیر این مملکت و جووناش رو نمیخواد، هیچکس نمیخواد ما سالم باشیم و خوب زندگی کنیم.
آقا مهدی... «ای آقای ما! ای صاحب ما! دعا کن برای ما!»...
به امید ظهور دولت دوست...
به نام خدا...
به زودی خدا قومی را که (بسیار) دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافران مقتدرند، به نصرت اسلام بر میانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش احدی باک ندارند،این است فضل خدا؛ به هر که بخواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع نامنتهاست و به احوال هر که داناست. (سوره مائده آیه 5)
به امید ظهور دولت دوست...