. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

أینَ الطالِبُ بـِدَم ِ المَقتوُل ِ بـِکـَربَلا ...


به نام خداوند توانا ، درهم شکننده ی شوکت ستمگران !

سلام بر مهدی موعود ، غایب ناظر و حاضر ! سلام بر حسین ، سرور حق طلبان !
اینجا کربلای غزه ، امروز عاشورای حسین !
چه فرقی دارد ؟ اگر قرار بود کربلا و عاشورا در زمان و مکان محدود شود که باید همان هزار و سیصد و خرده ای سال پیش تمام می شد و فراموش و منسوخ از تمام فرهنگ ها و اتفاقات تاریخی ! این عاشورا نبود که بارها غیرت مسلمانان را بیدار کرد برای طغیان علیه طاغی ؟ شور کربلا نبود که مردان دلیر و پاک ما را کشاند به جنگ با تمام آنهایی که به جنگ دین و خاک و عزت شان آمده بودند ؟ به خدا قسم که توجه به عاشورا روح مرده ی ما را بیدار می کند . غیرت مسلمان را به تلاطم در می آورد ، که یک موجش تمام از خدا بی خبران را بسوزاند و نابود کند ! عاشورا است که دل حق طلبان را شیدا می کند . عاشورا را نفهمیده ایم ... که اگر فهمیده بودیم کسی جرأت چپ نگاه کردن به گوشه ی عزت مان را نداشت ! زیرا سرورمان حسین (علیه السلام) شهید  شدند تا به ما بفهمانند:  "هَیهات مِنّ الذّلة!"
این خاصیت خون حسین است که عطش حق می نشاند در دل هر که کمی از نور الهی به قلب و دیدگانش رسیده است . این خاصیت خون حسین است که می خروشد و می خروشاند ! خاصیت خون حسین است که وادارمان می کند بپرسیم آن کودک به چه گناهی کشته شد ؟! اصلا توانایی گناه کردن داشت ؟! چه کسی هست که جواب بدهد "بأیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!" غزه نیازی به کمک های ما ندارد . چون این دست خداست که بالای همه ی دست هاست !! "یَدُاللهِ فَوقَ أیدیهـِم"مگر تا به حال به کمک ما ایستاده اند و شجاعت شان را به رخ تمام جهان و ترسو های گریزان از خون و جنگ و مقاومت کشانده اند ؟! مگر ما بوده ایم و دیده ایم چه طور داغ شهیدان شان را در دل نگه داشته اند تا دل دشمنان از خدا بی خبرشان را شاد نکنند . مثل زینب ( سلام الله علیها ) که همیشه به ایشان گفتند : " زینب جان ! گریه کن ، ولی آهسته آهسته " و حضرت همیشه آستین جلوی دهان گذاشتند و گریه کردند تا صدای گریه شان ، خنده ی دشمن را باعث نشود ! یک بار امتحان کنیم این طور گریه را ! به خدا سم می شود همه ی اشک ها ...
آن پدر را به خاطر می آورم که در میان خشم و خون ، در حالی که چشم هایش غرق در اشک نفرت از صهیونیسم است ، فریاد می زند : " فرزندم که هیچ ، تمام زندگی ام فدای مقاومت ! " و فرزندش را که تیری قلبش را شکافته کنار  کودکان و شهدای دیگر می گذارد . چه قدر من را به یاد مادر وهب ، آن جوان تازه داماد کربلا ، می اندازد ؛ که سر جوانش را به سمت دشمن پرتاب کرد و گفت : " هدیه ای را که به خدا داده ام ، پس نمی گیرم ! " و چه قدر آن کودک با مظلومیتش حتی در شهادت ، من را به یاد امام مظلومم ، حسین ( علیه السلام ) می اندازد . او که قلبش را دریدند در کربلا ، او که تنهایش گذاشتند در نینوا ... و گمان کردند قلب حسین را می شکافند در حالی که سینه ی حق را دریدند ، به روح حق تاختند و افسار گسیخته بقیة الله زمان شان را به خاک و خون کشیدند در کربلا .
مردم کوفه مثل ما بودند . مسلمان بودند . حتی خیلی از گناهانی که ما می کنیم ، مرتکب نمی شدند . فقط بی غیرت شده بودند . مثل ما !!
به مقدسات مان توهین می کنند ، به ناموس دینی مان تعدی می کنند ، به هم کیشان مان ستم می کنند ، شخصیت دینی و ملی مان را به لجن می کشند ، اما باز نشسته ایم و مثل ابلهان می پذیریم شان ! باز هم از آنها حمایت می کنیم ! البته محکوم هم می کنیم !! اما اگر مد برای مان بفرستند ، می پذیریم ، یک دفعه تمام بوتیک های کشور ، یک دست می شوند بنفش !! هر برنامه ای که از ماهواره پخش می شود با جان و دل نگاه می کنیم ، اما طاقت یک خط قرآن خواندن یا 5 دقیقه نماز را نداریم ! پا درد می گیریم ، خسته می شویم ، به نفس نفس می افتیم ! این یعنی "وای بر ما!!" یعنی تن و جان مان پر شده از حرام و ناحق ، ناحق یعنی حق امام را که در مال مان بود ، خوردیم و به روی خودمان هم نیاوردیم ! غافل از آنکه آن مال باید می رسید به تمام آنهایی که مثل مردم غزه مورد ظلم واقع شده اند ، با آن قرار بود دین ما حفظ شود ! یعنی ما از صهیونیست ها باید پایبندی به تکلیف را یاد بگیریم که آنها محال است پرداخت " عشریه " ی ( یک دهم ) مال شان را ترک کنند ، با اینکه می دانند به موشک و بمب تبدیل می شود و پاره های تن مسلمانان را شهید می کند ؛ اما این همه مسلمان هنوز بر خود تکلیف نمی بینیم که قسمتی از مال مان را برای حفظ دین مان ، برای حفظ جوانان مان و نمازمان به امام زمان مان هدیه کنیم ، شاید خداوند از این راه فیض های دیگری نصیب ما که پر از گناه و ناخالصی هستیم کند .
تقصیر خود ماست ! عادت کرده ایم همه چیز را از بیگانه بگیریم ، بیگانه هایی که مراکز شیعه شناسی ترتیب داده اند برای آموختن فرهنگ و علوم ما شیعیان !! ما باید به آنها الگو می دادیم . اما آنها هستند که سراپای ما را به هر شکل که دوست دارند در می آورند و بعد به ریش مان می خندند . به ریش دین مان می خندند که این چه دینی است که نتوانسته پیروانش را آزاده بار بیاورد !؟! در افکار و عقاید ما رسوخ می کنند و آنها را به نابودی می کشانند ، فکر می کنند می توانند از این راه ، این طور مسلمانان مظلوم غزه را هم در ظلم و تاریکی کفرشان غرق کنند و همه سکوت کنند ! اما حتی یک مسلمان بیدار هم کافی است برای احیای دین محمد ( صلی الله علیه و آله ) و دادخواهی مظلومان ...
به راستی که بیدارترین مسلمانان ، امام زمان مان ، حضرت بقیة الله ، ذخیره ی خدا بر زمین ، مهدی موعود ( علیه السلام ) است . اوست که منتقم آل علی است ! انتقام پهلوی شکسته ی مادرش زهرا را می گیرد ، انتقام جگر لخته لخته ی حسن ( علیه السلام ) که چه غریبانه در خانه ی خود شهید شدند ، انتقام حسین ( علیه السلام ) که چشم و چراغ دل پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودند ... و او انتقام همه ی مظلومین را خواهد گرفت ...     
غزه نیازی به کمک ما ندارد ! این ما هستیم که نیاز داریم به یاری مظلومان غزه برویم تا ذره ای فیض دستگیری از مظلوم نصیب مان شود ، تا زمانی که خداوند منتقم حقیقی را برای یاری همه ی ما بفرستد به لطف بی پایانش ...    
خدایا ! تو آگاهی به مصائب جهان و دل های سوخته ی مظلومان ، به بزرگی و عظمتت قسم ، ظهور منتقم آل علی را نزدیک بگردان ...

التماس دعا

اباصالح

                التماس دعا

                                هر کجا رفتی یاد ما هم باش

آرزوهای سپید

امروز قصه سفر را از آغاز دوره کردم، از آغاز تا پایان فقط یک خط سرخ بود، به سرخی خون تو که در میان خاطراتم خطی داغ از خود به جا گذاشته است. اما توی این خط داغ، یک دنیا صحبت عاشقانه است که نمی توانم به زیبایی آن چه که هست تفسیر کنم که یک کهکشان آرزوهای سپید در کالبد دارد. اگر تو شکافی در آن به وجود بیاوری، یک آسمان شکوفه خواهی دید و بعد یک دریا احساس از آن تو خواهد بود؛ مثل یک گنج هفت کلید است که هر کلید نام تو و یاد توست.

ای عزیز! سال هاست تو را می شناسم؛ نمی دانم صدای لطیف تو را کی شنیدم که این چنین عاشق زارت شدم، مانده ام اگر تو را با چشم ببینم با عشقت چه خواهم کرد.

آن وقت که مرگ گل و مرگ برگ اتفاق می افتد و هیکل نازنین تمام یاس های عالم شاپرک وار می فرسایند، آن وقت که بیدها بوی اشک پرنده را به خود می گیرند می خواهیم که بیایی، تمام دنیا با یک کهکشان احساس به تو خواهند گفت که بیایی تا امیدشان به یأس دچار نشود.

نگذار تا احساس های زشت، عشق تو را از من بربایند که ناامیدی امانم را ببرد. منتظرم تا دست تو تمام دردهایم را از جسم و روحم بزداید. منتظر لطیف ترین حرمت الهی خواهم بود، منتظر سپیدترین دست بشر، طولانی ترین آرزو و خوشبوترین نسیم الهی!

آمدم، در زدم، در را باز کردی، اما چرا به این زودی راندی ام؟ چرا جسمم دست نوازشگر تو را حس نکرده؟ چرا تا به حال یک قطره در انتظارت ذوب نشدم؟ می دانم که ابلیس وجودم با بی شرمی دلم را از آن خود کرد و برایم چیزی نماند جز کبر و آن هم رهایم کرد. حال هیچم؛ بدون تو و بدون عشق تو. آن روز که عشق را قسمت می کردی نبودم، اما از راهی دور، دستانم دراز بود؛ آسمان نمی بارید زمین تر بود.

از زمان اولین گریه ام تا به حال عشق تو را در من تزریق کردند؛ حال، شک، تکه تکه عشقت را از قلبم می رباید. صدایت می زنم، بشنو، فریاد می زنم با جانم، دلم با گلویم هم آوا می شود که ای منجی! ای سوار سبزپوش جلگه همیشه سبز، کاش تو می ماندی!

آن روز که از کنارم گذشتی از خاطر نمی برم که نسیم، بوی خوش پاکی ات را سال هاست که برایم هدیه می آورد.

دلم می خواهد با اشک نامه ای به پنهانی تمام رازهای عالم بنویسم، بعد دستی گرم از جنس لطیف تو هویدایش کند که نامه از آن من است، که من عاشق ترینم. آه، اگر می دانستی که چقدر به عشقی چون تو می بالم «یا صاحب الزمان».

"نامه های جوانان به امام زمان"

برسد به دست یارم

به نام خداوند نور و مهربانی

آقا جان سلام، تولدت مبارک، تولد تو بر ما مبارک

این نامه را به بهانه تولدت می نویسم و می دانم که جواب نامه هم مثل جواب سلام، واجب است، من حرف هایی دارم که برایت می زنم و لابد تو هم جواب هایی داری که لابد اگر صلاح بدانی برایم می گویی .

اول از همه بگویم که آمدن تو «آرزو» نیست؛ «امید» است آن هم آن قدر امید پررنگی که انگار همین الان برای همیشه آمده ای و ما دویده ایم چمدان ها را از تو گرفته ایم و گرد این سفر دور و دراز چند صد ساله را از وجودت تکانده ایم . می دانی، ما منتظران تو دو گونه ایم: بعضی از ما در این سال های طولانی دلمان برای خودت تنگ شده و بسیاری از ما علاوه بر آن، بیشتر چشممان به دست های مهربان توست که پس از اینکه آن ها را بر سر ما کشیدی، زودتر بروی سراغ سوغاتی ها و آن ها را تقسیم کنی و به همه ما سهمی از «عدالت» بدهی .

خودت که خوب می دانی هر چه سفر مسافر طولانی تر و هر چه مهم تر، سوغاتی ها چشمگیرتر و بیشتر است . ما منتظریم؛ منتظر آن جانمازهای نورانی و آن ترازوی هوس انگیزی که با آن سهم باور نکردنی هر کدام از بندگان خدا را عادلانه تعیین می کنی و به او هدیه می دهی تا آنجا که لبخند سرور تمام جهان را فرابگیرد و «مدینه فاضله» ای که قولش را داده بودی، محقق شود .

برای همین است که ما این روزها به «امید» آن روز شیرین، همه جای شهر را از خیابان ها تا کوچه پس کوچه هایش را، از پایین شهر گرفته تا بالای آن را، چراغانی کرده ایم، مادرانمان بهترین گلدان های خوش بویشان را توی کوچه آورده اند و سفارش کرده اند مواظب بچه ها باشیم نکند شیطانی کنند و آن ها را بشکنند و خدای نکرده پای نازنین «آقا» هنگام عبور از کوچه صدمه ببیند .

بچه ها شرشره های رنگی را از میان میله های پنجره ها رد می کنند، از تیرهای چراغ برق سر کوچه بالا می روند و محله را چراغانی و آذین بندی می کنند . جوان ها، شیر و شربت و شکلات و شیرینی را روی میز، جلوی خانه ها و سر گذرها و سر در مسجدها چیده اند تا پذیرایی کوچکی باشد از عاشقانی بزرگ؛ آن ها که با هر نمازشان سلامی گرم بر تو دارند و هیچ لحظه ای از شب و روز را بی یادت نمی گذرانند . پدرانمان پارچه نوشته های مبارک باد میلادت را با دقت و ظرافت در میان ریسه های نوری که از هفته ها قبل در نوبت خرید یا اجاره اش بوده اند قرار می دهند، به طوری که از همه جای کوچه و خیابان به چشم بیاید:

بنمای رخ که خلقی، واله شوند و حیران        

                                                          بگشای لب که فریاد، از مرد و زن برآید

مولا جان! همه این ها درست اما من فکر می کنم یک جای کار خودم لنگ می زند، به همین دلیل این نامه ی تبریک را بهانه ای کردم که یک خواهش و درخواست از تو داشته باشم . راستش چگونه بگویم، من هم دلم می خواهد -اگر جسارت نباشد- ظهور کنم!

می دانی، این دل، بدجوری، شب زده و گم شده است. راستی مگر ما برای تولد تو از ده-دوازده روز قبل همه جا را چراغانی نمی کنیم، خوب چه اشکالی دارد شما هم یک بار این کار را برای ما انجام بدهی؟! تو هم ریسه ای از نور بردار و دلمان را روشن کن، تو هم ما را آذین ببند، تو هم در کوچه های وجودمان گلدان های خوشبو بگذار . بگذار این بار چراغانی، پیش از تولد و فقط دمی قبل از آن باشد . قول می دهیم با این کار تو فورا متولد شویم و آن وقت شما شربت و شیرینی پخش کنی و لبخند بزنی و تولدمان را تبریک بگویی، نه فقط به اطرافیان و دوستان بلکه به خودمان، رو به ما کنی و بگویی: تولدت مبارک!

من می دانم همان طور که ما «منتظر» تو هستیم، تو هم منتظر مایی . حتی برای آن که ما ظهور کنیم اشک می ریزی و انتظار می کشی . آخر ما هم صدها سال است که غایبیم، غیبت کرده ایم و تو مثل یک معلم مهربان، دنبال ما شاگردهای نادان دویده ای، اما ما از دیوار مدرسه فرار کرده ایم و تو باز منتظر مانده ای تا روز دیگر . راستش می خواهم اعترافی بکنم: ما می دانیم که تو بیشتر از آن که معلم شاگرد اول ها باشی، دلسوز ما صفر گرفته هایی و می خواهی خودمان را بالا بکشیم تا تجدید یا مردود نشویم، این را می دانیم اما چه کار کنیم وقتی تکالیف مان را انجام نداده ایم، نتیجه این شده است که در جهل و بی سوادی مانده ایم .

خدا هدایت کند کسانی را که ما را از تو می ترسانند و چهره ای خشن از تو ترسیم می کنند و می دانند و توضیح نمی دهند که خشم تو برای کسانی غیر از ماست؛ تو با ما سراسر مهربانی و لطفی و حاضری نمره های قبلی ما را به شرط جبران، پاک کنی .

آقا جان! زمان ظهور تو را خدا تعیین می کند اما زمان ظهور ما را هم تعیین کرده اند و هم به خودمان ابلاغ . برای تو هنوز فرا نرسیده برای ما از وقتش هم گذشته است . خدا وعده ظهور تو را اگر حتی یک روز هم از عمر دنیا باقی مانده باشد عملی می کند اما ما می ترسیم فرصت ها را از دست بدهیم و همچنان غایب از دنیا برویم . پس دعا کن؛ دعا کن خدا فرج ما را هم نزذیک کند، برای ما هم دعای فرج بخوان، با هر زبانی که می دانی و ما هم پیشاپیش «آمین» می گوییم . همه اش که نباید ما دعای فرج بخوانیم و تو آمین بگویی .

این گونه که باشد ما چه غمی داریم؟ خدا را شکر که ما بی صاحب نیستیم، تو صاحب مایی، تو صاحب زمان مایی، چرا باید غصه بخوریم، آدم های بی صاحب غصه بخورند . ما دستمان را دراز کره ایم و تو حتما دستمان را خواهی گرفت، در دست های همه ما سبوهایی خالی است، می دانی که ما هیچ نداریم و از تشنگی داریم می میریم، این سبوهای کوچک را پر از آب خوشگوار کن: «متی ننتفع من عذب مائک فقد طال الصدی ». نگو که چرا ما جلوتر نمی آییم تا دستمان به تو برسد، می بینی که پاهای ما در غل ها و زنجیرهای «دنیا» مانده است و نمی توانیم بیش از این به سویت بیاییم . قدری بیشتر به سوی ما بیا تا دست های ما به تو برسد، آخر مگر نمی خواهی که با تو بیعت کنیم، خسته شدیم از بس دست بیعت به «دنیا» دادیم .

من بیچاره چو زلف تو رها می کردم

                                                   هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود

بیا و ما را آزاد کن، ثواب آزاد کردن بنده را ما از شما بزرگواران شنیده ایم و حالا چشممان به کلیدهای نجاتی است که فقط در دستان نازنین شماست .

ای منهدم کننده بناهای شرک و نفاق، ای آن که شاخه های انحراف و شقاوت را از ریشه بر می کنی، ای آن که هیچ اثری از هواهای نفسانی و دروغ و سرکشی باقی نمی گذاری! اینک این دل ما، پیش از همه به دادش برس . علف های هرز را از دل ما بکن و به جای آن ها گل های خوشبوی مهربانی و انصاف و تقوا بکار، بگذار این احساس ما هم هوایی بخورد .

آقا جان! امشب شما در حالی قدم بر چشمان ما می گذارید و می آیید که صدای خنده و سرور پدر و مادر بزرگوارتان امام عسگری علیه السلام و نرگس خاتون علیها السلام و همه فرشته هایی که دور بستر شما حلقه زده اند از در آن خانه کوچک بیرون نمی رود، اما بر خلاف آن خانه، همه دنیا را صدای شادی و بهجت و جشن فرا گرفته است . همه برای آمدن تو لحظه شماری می کنند، نه فقط ما مسلمانان شیعه و سنی که مسیحیانی که مژده آمدن دوباره عیسی بن مریم علیهما السلام را از نفس گرم تو می شنوند و نیز یهودیان و زرتشتیان و بوداییان و ... آن ها هم می آیند و همراه ما در آن جمعه ای که نباید خیلی دیر باشد، به سوی میعادگاه نماز جمعه راهپیمایی می کنند و تو ای قائم آل محمد! نه با تکیه بر عصا که با تکیه بر سلاح اصلاح، خطبه اول را در توصیه به «تقوا» تمام می کنی و خطبه دوم را پس از آن که بر پدران بزرگوار و وجود نازنین خودت سلام دادی و ما قیام کردیم، با اعلام خبری آغاز می کنی که برای ما روزنامه نگاران، بهترین تیتر اول تاریخ آفرینش است: «تشکیل امت واحده جهانی و جامعه معنوی قرآنی» .

و این تازه اول عشق است ...

                                                                                                چشم به راه همیشه تو

                                                                                                             

                                                                                                             ت.دژاکام

"نامه های جوانان به امام زمان"

علائم ظهور

« به نام خدا » 

 

... در روایتی از امام صادق (علیه السلام ) اشاره به ده ها نوع از مفاسد دوره ی پیش از ظهور ( که قسمتی از آن جنبه ی اجتماعی و سیاسی و قسمتی جنبه ی اخلاقی دارد ) شده است که مطالعه ی آن انسان را عمیقا در فکر فرو می برد . امام صادق (علیه السلام ) به یکی از یاران خود فرمود :

 

1 ) هنگامی که ببینی ظلم و ستم ، همه جا فراگیر شده ؛


2 ) هنگامی که ببینی قرآن فرسوده و بدعت هایی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن آمده ؛


3 ) هنگامی که ببینی آیین خدا ( عملا ) بی محتوا شده همانند ظرفی که آن را واژگون سازند ؛


4 ) هنگامی که ببینی اهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته اند ؛


5 ) هنگامی که ببینی مردان به مردان و زنان به زنان قناعت کرده اند ؛


6 ) هنگامی که ببینی افراد با ایمان سکوت اختیار کرده اند ؛


7 ) هنگامی که ببینی کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نمی کنند ؛


8 ) هنگامی که ببینی پیوند خویشاوندی بریده شده ؛


9 ) هنگامی که ببینی مداحی و چاپلوسی فراوان شده ؛


10 ) هنگامی که ببینی آشکارا شراب نوشیده می شود ؛


11 ) هنگامی که ببینی راه های خیر منقطع و راه های شر مورد توجه قرار گرفته ؛


12 ) هنگامی که ببینی حلال تحریم شود و حرام مجاز شمرده شود ؛


13 ) هنگامی که ببینی قوانین و فرمان های دینی طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد ؛


14 ) هنگامی که ببینی از افراد با ایمان چنان سلب آزادی شود که جز با دل نتوانند ابراز تنفر کنند ؛


15 ) هنگامی که ببینی سرمایه های عظیم در راه خشم خدا ( و فساد و ابتذال و ویرانی ) صرف گردد ؛


16 ) رشوه خواری در میان کارکنان دولت رایج گردد ؛


17 ) هنگامی که ببینی پست های حساس به مزایده گذاشته شود ؛


18 ) هنگامی که ببینی ( بعضی از مردان ) از خودفروشی زنان ارتزاق کنند ؛


19 ) هنگامی که ببینی قمار آشکار گردد ( حتی در پناه قانون ) ؛


20 ) هنگامی که ببینی سرگرمی های ناسالم چنان رواج پیدا کند که هیچ کس جرأت جلوگیری از آن را نداشته باشد ؛


21 ) هنگامی که ببینی شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران آید ، اما شنیدن باطل سهل و آسان ؛


22 ) هنگامی که ببینی همسایه ، همسایه ی خود را از ترس زبانش احترام می کند ؛


23 ) هنگامی که ببینی مساجد را به زیورها بیارایند ؛


24) هنگامی که ببینی برای غیر خدا ، به حج خانه ی خدا می شتابند ؛


25 ) هنگامی که ببینی مردم سنگ دل شوند ( و عواطف بمیرد ) ؛


26 ) هنگامی که ببینی مردم طرفدار کسی باشند که پیروز است ( خواه بر حق خواه بر باطل ) ؛


27 ) هنگامی که ببینی آنها که به دنبال حلال هستند نکوهش شوند و آنها که به دنبال حرام اند مدح ؛


28 ) هنگامی که ببینی آلات لهو و لعب ( حتی ) در مکه و مدینه آشکار گردد ؛


29 ) هنگامی که ببینی اگر کسی اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند به او توصیه می کنند که این کار وظیفه ی تو نیست ؛


30 ) هنگامی که ببینی مساجد پر از کسانی است که از خدا نمی ترسند ؛


31 ) هنگامی که ببینی تمام همت مردم شکم و فرج شان ( شهوت جنسی ) است ؛


32 ) هنگامی که ببینی امکانات مادی و دنیوی فراوان می گردد و دنیا به مردم روی کند ؛


33 ) هنگامی که ببینی زنان خود را در اختیار افراد بی ایمان می گذارند ؛


34 ) هنگامی که ببینی پرچم های حق پرستی فرسوده و کهنه می گردد ؛


35 ) هنگامی که ببینی ویرانگری ( به وسیله ی جنگ ها ) بر عمران و آبادی پیشی می گیرد ؛


36 ) هنگامی که ببینی درآمد زندگی بعضی تنها از طریق کم فروشی تأمین می شود ؛


37 ) هنگامی که ببینی کسانی هستند با سرمایه ای فراوان در حالی که در عمرشان حتی یک مرتبه هم زکات نپرداخته اند ؛


38 ) هنگامی که ببینی مردم ، عصرها در حال نشئه و صبح گاهان مست اند ؛


39 ) هنگامی که ببینی مردم همه به یکدیگر نگاه می کنند و از فاسدان شرور تقلید می نمایند ؛


40 ) هنگامی که ببینی هر سال فساد و بدعتی نو ، پیدا می شود ؛


41 ) هنگامی که ببینی مردم و محافل ، همه پیرو ثروتمندان خودخواه می شوند ؛


42 ) هنگامی که ببینی در حضور جمع ، همانند بهائم مرتکب اعمال جنسی می شوند ؛


43 ) هنگامی که ببینی اموال زیاد در راه غیر خدا خرج می کنند اما در راه خدا از کمی مضایقه دارند ؛


44 )هنگامی که ببینی افرادی پیدا می شوند که اگر یک روز گناه کبیره ای انجام ندهند غمگین اند؛


45 ) هنگامی که ببینی حکومت به دست زنان می افتد ؛


46 ) هنگامی که ببینی نسیم ها به سود منافقان می وزد و هیچ جریانی به نفع افراد با ایمان نیست ؛


47 ) هنگامی که ببینی دادرسان بر خلاف فرمان خدا قضاوت می کنند ؛


48 ) هنگامی که ببینی بر فراز منابر دعوت به تقوا می شود ولی دعوت کننده خود به آن عمل نمی کند؛


49 ) هنگامی که ببینی مردم نسبت به وقت نماز بی اعتنا می شوند ؛


50 ) هنگامی که ببینی حتی کمک به نیازمندان با توصیه ( و پارتی بازی ) صورت می گیرد،نه برای خدا ؛

 

... در چنین زمانی مراقب خویش باش و از خدا تقاضای نجات و رهایی از این وضع

ناهنجار کن ! که فرج نزدیک است !

 

(‌ برگرفته از کتاب حکومت جهانی مهدی علیه السلام ) 

 

 

 

یا حق ...