. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

. . . آدیـــنه ها . . .

... ای مـفـخـر آدیــنـه‌ام ... مـن عـاشـق دیـریـنـه‌ام ...

تفسیر کهیعص از زبان امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

... سعد بن عبدالله قمی گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا از تاویل «کهیعص» خبر ده.

فرمود: این حروف (رمز)، از اخبار غیبی است که خدا بنده اش زکریا را بدان آگاه ساخت، و سپس آن را برای محمد صلی الله علیه و آله نقل فرمود: و شرحش این است که زکریا از خدای خود درخواست کرد که به او نام های پنج تن را بیاموزد.

پس جبرئیل بر او فرود آمد، و آن ها را به وی آموخت. زکریا چون محمد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را یاد می کرد، تاراحتی اش برطرف می شد، و گرفتاریش از میان می رفت. ولی چون حسین علیه السلام را یاد می کرد، گریه گلویش را می گرفت و مبهوت می  گردید، یک روز عرض کرد:

« ای معبود من، مرا چه می شود که چون چهار نفر از ایشان که درود بر همگی آن ها باد را یاد می کنم، به یاد آنان از غم های خود آرام می گیرم، و چون حسین علیه السلام را یاد می کنم، از چشمم اشک می ریزد و ناله ام بلند می شود».

پس خدای بلند مرتبه، او را از داستانش خبر داده پس فرمود: «کهیعص» که «کاف» نام «کربلا» است و «ها» «هلاکت عترت» است، و «یا» «یزید» می باشد، که بر او لعنت باد که او بر حسین علیه السلام ستم می کند، و «عین» «عطش او» ( عطش حسین علیه السلام) است، و صاد «صبر او» است.

زکریا تا این مطلب را شنید، نالان و غمگین گردید؛ و تا سه روز از مسجد خود بیرون نیامد؛ و به مردم اجازه نداد تا در نزدش روند، و شروع به گریه کرد، و ناله سر داد، و این عبارت نوحه خوانی اوست:

ای معبود من، آیا بهترین آفریده خود را به واسطه ی فرزندش دی سوخته خواهی کرد ؟! (ای اله من) آیا بلای این مصیبت را بر آستانش فرود می آوری؟!

ای معبود من، آیا لباس این مصیبت را بر تن علی و فاطمه علیهم السلام خواهی پوشاند؟!

ای اله من، آیا گرفتاری این فاجعه را در محیط زندگی آن ها وارد می کنی ؟!

سپس همچنان گفت:

خدایا! فرزندی به من روزی فرما که در پیری چشمم بدو روشن شود. و او را وارث و جانشین من کنی، و مقام او را نسبت به من چون مقام حسین علیه السلام قرار ده؛ و چون او را به من دادی؛ مرا فریفته ی دوستی او فرما، به غم شهادت او گرفتارم کن، همچنان که حبیبت محمد _ که درود خدا بر او و خاندانش باد_ را به غم فرزندش گرفتار می کنی.

پس خداوند یحیی علیه السلام را به او ارزانی فرمود؛ او را به غم شهادت وی گرفتار کرد...

 


فرازی از زیارت ناحیه مقدسه


سلام بر آن که بدنش به خون آغشته شد


سلام بر آن که حرمت خیمه هایش شکسته شد


سلام بر گریبان های چاک خورده


سلام بر آن لب های خشکیده


سلام بر آن جان های رنج دیده


سلام بر آن خون های ریخته شده


سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته


سلام بر آن زنان بیرون شده از حرم


سلام بر علی اکبر


سلام برآن فرزند شیرخوارش


سلام بر بدن هایی که کالا و جامه های آنان را گرفتند


سلام بر آن دفن شده های بدون کفن


سلام بر آن سر های جدا شده از بدن ها


سلام بر آن  کسی  که پیمانش شکسته شد


سلام بر آن کسی که حرمتش شکسته شد


سلام بر کسی که ظالمانه خونش ریخته شد


سلام بر آن که با خون زخم هایش غسل داده شد


سلام بر آن که از جام نیزه ها جرعه نوش شد


سلام بر آن مظلومی که خونش مباح شد


سلام بر آن که از قفا سرش را بریدند


سلام بر آن که رگ گردنش را بریدند


سلام بر محاسن به خون خضاب شده


سلام بر آن گونه خاک آلوده


سلام بر آن دندانی که با چوب خیزران بر آن نواخته شد


سلام بر آن سر بالای نیزه رفته


سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که بر گرد گنبد بارگاهت و بر اطراف مزارت می گردند و در صحن و سرای آستانت طواف می کنند

 

"رابطه و توجهات امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف به امام حسین علیه السلام و شیفتگانش "

 


آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصبیت جدک



 

در هوای آشیانه ی تو


دوباره کبوتر دلم در هوای آشیانه ی تو بال و پر می زند٬ امروز خسته و غمگین از پس کوه های سر به فلک کشیده٬ به سویت پر می کشم تا شاید ساعتی در کنار تو٬ مرهمی بر روی زخم های کهنه ام بگذارم.


مهدی جان! بیا٬ بیا تا دریای پرخروش وجودم در کنار ساحل وجودت آرامش ابدی خود را بازیابد٬ چرا که دیریست دریای وجود طوفانی است و ساحلی می جوید.



دوستی مقدم٬ نامه های دختران به امام زمان(عج)


امشب از شمع رخت سوخته پروانه ی ما ...

چشم هامان خسته است. گویی در غبار اوهام فرو رفته ایم.

دست های لرزانمان در انتظار دامان ترحم است.

و این، گونه های خشکیده مان که در قحطی شبنم می میرد!

کاسه های گدایی احساسمان را بنگر که به خشکسالی معرفت دچار شده اند.

کجاست آن ییلاق سبز نگاهت که سپیده دمانش، شبنم افشان است؟

کجاست آن حضور نورانی که لحظه های حیاتش، ثانیه های بارانی و زمزمه های نورانی است؟

پروردگارا !

عشق را با دستان او بر قلب ها حاکم گردان و توحید را با جام او بر جان ها بچشان.


"ا.اصغری، نامه های جوانان به امام زمان(عج)"

امید سبز

هر جمعه به جاده ی آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است خبر گام های تو را برای من بیاورد، گام های استوار و دست های سبزت را.


اگر بیایی، چشم هایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.


تو می آیی و در هر قدم ، شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.


تو می آیی و روی هر درخت پرشکوه، لانه ای از امید برای کبوتران غریب، خواهی ساخت.


صدای تو، بغض فضا را می شکافد. فضای مه آلودی که قلب چکاوک ها را از هر شاخه ی درختش آویزان کرده اند. تو با دست هایت بر قلب شقایق ها، رنگ سبز امید خواهی زد و با رنگ پرمعنای دریا خواهی نوشت: «به نام خدای امیدها»!


تو می آیی در حالی که دست هایت پر از گل های نرگس است.


تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی و کعبه عشق را درآن بنا خواهی کرد. دست نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد، کمرشان را خم کرده است.


تو حتی بر قلب کاکتوس ها هم رنگ مهربانی خواهی زد.


تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگ های صبح جریان پیدا خواهد کرد...


تو می آیی، ای پسر فاطمه، یوسف زهرا، یا مهدی!


به امید آن روز!


"نامه های دختران به امام زمان"

یا مهدی

 

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو

چشماتو می بندیو دوباره می بینی منو

پر بغضه جمعه های ناگزیر و بی صدام

خیلی خستم   باورم کن   دنیا زندونه برام

توی کوره راهه چشمام  عطر بارون   بوی سیبی

واسه عاشقونه موندن  تو همون حس غریبی

تو همون حس غریبی که همیشه با منی

تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده موندنی

می دونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها

کاش می شد با یه اشاره ی تو آزاد می شدم

با توام که گفته بودی غصه هام تموم می شن

پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم

ناجی ترانه ها منو به واژه ها ببخش

این حقیرو به سخاوت شب و دعا ببخش

 

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو...

یا مهدی

 

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر 

 

                           بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر 

 

از دیده  گر سرشک چو باران چکد رواست 

 

                            کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر 

 

 

سرمایه ی دل

آه! چه سری در این «تو می آیی» هست،  چقدر امید و هیجان و شور و عشق و بی تابی و طپش و دلتنگی در آن موج می زند.

آدم امیدوار می شود، جان می گیرد،  حیات پیدا می کند،  همه چیز رنگ می گیرد،  زیبا می شود،  زمزمه ها معنی پیدا می کند،  دل از خمودگی خارج می شود و می تپد،  امواج بیکران سر برمی آورند و در دیواره های دل خود را گم می کنند.  

هر دلی به اندازه ی امواجی که تحمل کرده است،  قوی است.  سرمایه ی دل همین است و بس.  دلی که موج ندیده،  دل نیست،  با تلنگری در هم خواهد شکست و به ویرانی خواهد رسید موج های بزرگ از آن دل های بزرگ است.

آه که چه دل سرمایه داری دارم به او می بالم، می نازم. 

"مشق های پریشانی" 

 عیدتون مبارک 

یا مهدی

 

می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان 

 

هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان  

 

 

مه جلوه می نماید بر سبز خنگ گردون 

 

تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان 

  

 

ای نور چشم مستان در عین انتظارم 

  

چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان 

 

 

دوران همی​نویسد  برعارضش خطی خوش 

 

یا رب نوشته بد از یار ما بگردان 

 

 

 حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست 

 

 گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان